چو دیدار یابی به شاخ سَخُن… (۱)

۱. نظام آموزشیِ زبان رسمی همواره نیازمند بازبینی و بهبود است، چرا که نسل‌های نو هر یک ناگزیری‌ها و نیازهای خود را دارند و زبان نیز خود پدیده‌ای است زنده، پویا و در معرض دگرگونی. این واقعیت بدیهی به نظر می‌رسد، اما اغلب اوقات از آن غفلت می‌شود. در ادامه‌ی این یادداشت کوتاه نگاهی می‌اندازیم به علل احتمالی این غفلت.

۲. بسیاری از ما چنین می اندیشیم که آموزش بنیادین زبان و ادبیات فارسی بیش از هر کس دیگر برای دانش‌آموزان رشته‌ی انسانی ضرورت دارد. البته احتمالاً در ممالک دیگر نیز به چنین تفکیکی قائلند، اما موضوع اساساً بر سر رشته‌ی تحصیلی نیست. آموزش نابسنده سبب می‌شود گویشوران آینده (فارغ از پیشه و جایگاهشان) در بیان شیوا و دقیق منظور خود به دشواری بیفتند. آورده‌اند که روزگاری در دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه تهران، استاد سالخورده‌ای بود که به ابتکار خود به دانشجویان پزشکی گلستان سعدی درس می‌داد و از آن‌ها امتحان هم می‌گرفت. می‌گویند استاد بر آن بود که پزشکان باید کلامی روان و شیوا داشته باشند تا بتوانند بیمار را از بیماری خود و راه درمان آن آگاه کنند. نمی‌دانم این حکایت چقدر صحت دارد، اما در درستی پیام نهفته‌درآن تردیدی نیست: تسلط بر زبان مادری یک ضرورت است، ضرورتی که شغل و طبقه و رشته‌ی تحصیلی نمی‌تواند آن را محدود یا مرتفع سازد‌.

۳. پیش از هر چیز باید پذیرفت که زبان فارسی به صرف این‌که زبان مادری ماست، بی‌نیاز از آموزش اصولی نیست. همچنین باید اذعان داشت که فارسی نوشتاری و گفتاری رایج دست‌کم به دو گونه‌ی فارسیِ بد و فارسیِ خوب تقسیم می‌شود. فارسیِ خوب از اِشراف کافی به اصول دستور زبان و نیز گنجینه‌ی واژگان غنی حاصل می‌شود و راه مطمئن دستیابی به این هر دو خوانش دقیق متون بنیادین ادب فارسی است. تدریس دستور در قالب یک کتاب درسی به نام “دستور زبان فارسی” صرفاً می‌تواند توانایی درک متن دانش‌آموز را افزایش دهد، اما نمی‌توان آن را جایگزین متن‌خوانی دقیق به شمار آورد. اغلب می‌شنویم که قدمای ما تا همین قرن اخیر نثری به مراتب بهتر از معاصران ما داشته‌اند. آیا نباید علت این برتری را در شیوه‌ی آموزش آنان جست‌وجو کرد؟ می‌دانیم که تا سال‌ها آموزش زبان فارسی مبتنی بود بر خوانش چندباره‌ی متونی چون شاهنامه و گلستان و کلیله. کاستی‌های فاحش نظام مکتبخانه‌ای بر هیچ‌کس پوشیده نیست و هیچ عقل سلیمی هم بازگشت به آن شیوه‌های ناقص را تجویز نمی‌کند، اما بی‌شک نثر شیوای بسیاری از قدمای نزدیک به دوران ما گواه آشکاری است بر ضرورت احیای سنت متن‌خوانی.

۴. اما مگر دانش‌آموزان ما در کتب درسی ادبیات با متون فارسی آشنا نمی‌شوند؟ بلی، اما این آشنایی چندان راهگشا به نظر نمی‌رسد. پاره‌هایی کوتاه و پراکنده از نظم و نثر فارسی که دانش‌آموز (بی آن‌که در نهایت به بطن این متون راه ببرد) ملزم به خواندن و امتحان‌دادنِ آن‌ها باشد نمی‌تواند به نتائجی بینجامد که از متن‌خوانی دقیق حاصل می‌شود. در یک کلام، روش درست متن‌خوانی به عکس روالی است که در کتاب‌های دستور زبان سراغ داریم. در این کتاب‌ها قواعد بسیاری ذکر می‌شود که هر یک با یکی دو مثال متنی همراه است، اما ضمن متن‌خوانی می‌توان قواعد را در بین سطور و ابیات دریافت و آن‌ها را بهتر به خاطر سپرد. بدین‌سان شاید خواندن کتاب‌هایی در قالب گزیده‌ی متون بنیادین در تقویت فارسی‌دانی دانش‌آموزان کارآمدتر باشد تا از بر کردنِ موقتی انبوهی از جملات و ابیات پراکنده. کسی که جمله‌ی اول گلستان سعدی را درست خوانده باشد نه واژه‌ی “موجب” را در معنای نادرست به کار می‌گیرد، نه از معنای قیدی واژه‌ی “چون” غفلت می‌کند و نه اصول حذف به قرینه‌ی لفظی را از یاد می‌برد.

۵. در پایان باید به لزوم تدریس علمی ویرایش و نگارش نیز اشاره‌ای کرد. بسیاری از قواعد ویرایشی ساده و فرمول‌وارند و می‌توان به کمک دو مثال درست و نادرست آن‌ها را به خوبی به خاطر سپرد. دانستن دستور زبان همچون شناخت مصالح ساختمانی است و تسلط به اصول ویرایشی همانند درک هنر معماری. بدین‌ترتیب ممکن است کسی جایگاه “گرچه” و “اما” را در جمله به درستی بشناسد، ولی نداند که نباید پس از “گرچه” از “اما/ولی” استفاده کرد. آموزش این نوع قوانین در کنار متن‌خوانی دقیق می‌تواند در شناخت بهتر زبان فارسی و کاربرد درست امکانات آن موثر باشد و نسل‌های آینده را از زبانی روان‌تر و شیواتر بهره‌مند کند.

(۱) چو دیدار یابی به شاخ سَخُن / بدانی که دانش نیاید به بُن
(شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، ج۱، ص۵)

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید