با اینکه آن آدم دیگر معلم من نیست – روایت دوم: پایه یازدهم

اولین نوشته‌ام برای سایت درمورد رنجشم از معلم یکی از درس‌های مورد علاقه‌ام بود. تیر ماه ۱۳۹۷، درست بعد از نوشتن اولین متنم مطمئن شدم که آن فرد سال آینده هم معلمم خواهد بود. ترسیدم، اما امید کوچکی برای بهبود شرایط داشتم. با خود گفتم: «از کجا معلوم که مثل پارسال باشد؟ شاید امسال با من به خوبی برخورد کند». با گذشت چند هفته از شروع کلاس یازدهم متوجه شدم که امید بیهوده‌ای داشتم. یک سال از نوشتن متن قبلی‌ام میگذرد و من در تیر ۱۳۹۸ با ناراحتی‌‌هایی جدید دوباره شروع به نوشتن میکنم.

با اینکه آن آدم دیگر معلم من نیست و هرگز نخواهد بود و شاید دیگر هیچوقت هم نبینمش و با این وجود که از این اتفاق خیلی گذشته اما انگار خیلی تازه است چرا که دردش همچنان در وجود من مانده است. چقدر ناراحت کننده که در آن مدرسه یک نفر هم پیدا نشد که از من حمایت کند.

من به اجبار رشته ریاضی میخوانم. فیزیک درس مورد علاقه من در این رشته است. سه سال پروژه فیزیک برداشتم و در مسابقات «PYPT» و «کاپ فیزیک ایران» شرکت کردم. به نظر خودم و خیلی‌ها که کا‌ر‌هایم را دیدند در فیزیک آدم مستعدی بودم، اما معلم فیزیک مدرسه‌ام اعتقاد دیگری داشت.

ما در کلاس به سه دسته تقسیم می‌شدیم: «شاگرد‌‌های محبوب»، «شاگرد‌های غیر محبوب» و «محترم به خاطر نمرات بالا».

این وسط یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن این بود که از نظر آن معلم «شاگرد های غیر محبوب» لایق احترام نبودند و سزاوار هر گونه تحقیری بودند. من در این گروه قرار داشتم. همیشه انسانی می‌خواستم اما به دلیل عدم رضایت خانواده مجبور شدم تجربی و ریاضی بخوانم. سال دهم خیلی حال بدی داشتم و جو متشنج پایه اوضاع را بدتر می‌کرد. اوضاع درسی‌ام رو به راه نبود، نمراتم خیلی بد بودند، حتی گاهی تک می‌گرفتم. این شد که فضا برای تحقیر شدن از سمت این معلم فراهم شد، اما مشکل من چیز دیگری بود. او نفرتی از من داشت که مربوط به اوضاع درسی‌ام نمیشد. بعدها که با دانش آموزان قدیمی‌اش صحبت کردم متوجه شدم این موضوع از همان اول در کلاسش بوده است، اینکه از گروهی کاملا بی‌دلیل نفرت داشته باشد و هرگز دلیلش را نگوید. من چندین بار پرسیدم و هر‌دفعه فقط یک جواب گرفتم «این تصور خودت است». اشتباه میکرد، این را نه تنها من بلکه تک تک اعضای مدرسه می‌دانستند. هرگاه سوال می‌پرسیدم طوری برخورد می‌کرد که انگار خنگ هستم. هر بار سوال را پایه تخته بلد نبودم به شدت تحقیر میشدم البته درست‌تر این است که بگویم «تحقیر می‌شدیم»، چون من تنها نبودم. آنقدر جو کلاس ترسناک بود که حتی یک بار قبل از کلاس غش کردم.

سال دهم به همین روال سپری شد تا سال یازدهم که دوباره با این معلم کلاس داشتم. کلاس یازدهم را با نمره‌های خوب شروع کردم و از گروه قبلی‌ام به گروه «محترم به خاطر نمرات بالا» انتقال یافتم. بعد امتحان میانترم در حالی که گریه میکردم به اون گفتم: «الان که نمره‌ام خوب شده دیگر از من متنفر نیستید؟!» راستش دلم برای خودم می‌سوزد، چون انقدر مرا له کرده بود کل اعتماد بنفسم از بین رفته بود. بعد از ترم یک دیگر توان نداشتم. رشته‌ام را دوست نداشتم، تا صبح شاهنامه می‌خواندم و دربه‌در دنبال راه رسیدن به ادبیات بودم، در نتیجه دوباره به اوضاع پارسال و به گروه «شاگردهای غیر محبوب» یا بهتر است بگویم «شاگردهای نفرت‌انگیز» پیوستم. تا آخرهای سال خیلی اذیت نشدم اما ضربه محکم را آخر سال زد. من تغییر رشته‌ای بودم و در فیزیک دهم تجربی فصل «ترمودینامیک» را نداشتم. آموزش پرورش وسط سال یازدهم اعلام کرد که ما تغییر رشته‌ای‌ها باید کل فیزیک دهم ریاضی را دوباره امتحان بدهیم چون یک فصل را نداشتیم. اول قرار بود شهریور امتحان بدهیم، پس از مدتی مدرسه گفت بعد امتحان‌های ترم دو و در آخر یکی از شنبه‌های نزدیک به پایان سال به ما سوال و جواب دادند و گفتند فردا امتحان میگیرند. جای چندتا از جواب‌ها را خالی گذاشتند و گفتند ضایع است اگر همه بیست شویم. فردایش که امتحان دادیم و برگه‌ها را تصحیح کرد گفت «۱۶» شده‌ام. امکان نداشت، پرسیدم: «چطورممکن است؟» و جوابی که گرفتم همچنان هم حالم را بد می‌کند. گفت: «تو به نظرت خودت می‌خوندی بالا‌تر می‌شدی؟!!!!!! من که فکر نمیکنم» و لحنش چنان طعنه‌آمیز بود که گویا می‌خواست بفهماند توان من خیلی کم است در صورتی که اینطور نبود. گفتم: «قطعا می‌تونستم» و آنقدر دوست داشت ثابت کند من اشتباه میکنم که گفت: «همین فردا یک امتحان دیگه میگیرم ازت». حتی به حرفش فکر هم نکرده بود، چون می‌دانست که من هنوز ترمودینامیک نخوانده‌ام و منطقا نمی‌توانم تا فردا کلاس روم، اما آن لحظه برایش منطق مهم نبود، فقط می‌خواست ثابت کند که من به عبارتی «خنگ» هستم.

اگر معلم هستی بدان که تک تک حرف‌ها و رفتار‌هایت می‌تواند به همان میزان که تاثیر مثبت می‌گذارد شاگردانت را دلشکسته کند.

این حرفش در ذهن من تکرار می‌شد و تا شب امتحان فیزیک همراهم بود. سر امتحان برای مدتی فراموشش کردم اما حضور اون به عنوان مراقب دوباره تحقیر‌هایش را برایم تداعی کرد و بدتر از آن اینکه سر امتحان ترم دو دوباره آن حرف را تکرار کرد. دستم را بالا بردم و سوال پرسیدم، گفت که عین آن را حل کرده است. حرفش را تایید کردم و افزودم که روی قسمت‌های دیگر وقت گذاشتم و نرسیدم آن مبحث را مطالعه کنم. با پوزخند گفت: «تو که فکر می‌کردی خودت بخونی خوب میدی دارم میبینم چیکار می‌کنی». در نگاه و لحنش شادی نهفته بود که به وضوح درک می‌کردم. وسط امتحان ترم حال من به شدت بد شد، اما چه می‌توانستم بکنم؟! حتی به خاطر دارم که چشمانم پر از اشک شده بود. این شد که با وجود تمام تلاش‌هایم امتحانم را خیلی بد دادم، اما به نظر چه کسی موجه می‌آمد؟! وقتی پدرم به خاطر نمره‌ام سرم داد میزد چه جوابی می‌دادم؟! می‌گفتم معلمم تحقیرم کرد؟! آیا این پاسخ برای کسی که در شرایط من نبوده قانع کننده است؟! به هرکس می‌گفتم که از دست او دیوانه شدم می‌گفت: «تو توجه نکن». یعنی چه که تو توجه نکن؟! شمایی که خودتان با نگاه کج غریبه افسرده می‌شوید انقدر راحت می‌گویید «بی تفاوت» باشم؟! تک تک شما می‌دانستید که زمانی او را دوست داشتم و این شرایط را دشوار‌تر می‌کرد. باشد قبول من شاگرد افتضاحی هستم، بیایید نگاهی به شاگرد ممتازی بیندازیم که با رتبه ۱۷ گزینه دو، امتحان ترم اول فیزیک ۱۴ شد . چرا؟ تنها گناهش این بود که درلیست «شاگرد‌‌‌‌‌های محبوب» قرار نداشت و آن معلم اون را شایسته داد و دعوا سر امتحان ترم دانست اما به آن‌هایی که در گروه محبوب‌ها بودند کمک کرد و حتی برگه‌شان را چک کرد. من را با «شاگرد ضعیف» بودن توجیه کنید، او که فیزیک را ۸۵ درصد زده بود را با چه توجیه می‌کنید؟!

اگر شمایی که این متن را میخوانی دانش آموز هستی، بدان که رنجش تو به آن راحتی که اطرافیانت می‌گویند قابل بی‌اعتنایی نیست و اگر به خاطر شرایط روحی بد یا حتی اشکال درسی امتحانت را خراب کردی خودت را سرزنش نکن. اگر از والدین هستید، بدانید که شرایط روانی بد مدارس به شدت روی نمرات و وضعیت درس خواندن بچه ها تاثیر میگذارد، پس سعی کنید وقتی فرزندتان نمره بدی می‌گیرد دنبال یافتن اشکالات درسی او نباشید بلکه «دلیل» درس نخواندن او را بیابید و به جای تنبیه کمکش کنید. و اگر معلم هستی بدان که تک تک حرف‌ها و رفتار‌هایت می‌تواند به همان میزان که تاثیر مثبت می‌گذارد شاگردانت را دلشکسته کند، چنانکه اعتماد بنفس از دست رفته من در فیزیک با شروع کلاس ترمودینامیک با معلمی که درکم می‌کرد و به من امید می‌داد برگشت، پس اگر میانگین کلاست پایین شد به بچه‌ها جریمه نده یا آن‌ها را به درس نخواندن متهم نکن، به خودت نگاه کن، شاید آن میانگین برخورد تو باشد تا میانگین وضعیت درس خواندن بچه‌ها.

با اینکه آن آدم دیگر معلم من نیست و هرگز نخواهد بود و شاید دیگر هیچوقت هم نبینمش و با این وجود که از این اتفاق خیلی گذشته اما انگار خیلی تازه است چرا که دردش همچنان در وجود من مانده است. چقدر ناراحت کننده که در آن مدرسه یک نفر هم پیدا نشد که از من حمایت کند.

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید