پی‌ام[۱] در ساعت پنج صبح

موقعیتی چنین را تصور کنید: شما معلم‌اید و با دانش‌آموزانتان یک گروه واتسپی دارید. یکی از آن‌ها سوالی را ساعت پنج صبح روز تحویل پروژه‌ها -درست چند ساعت مانده به شروع کلاس- در واتسپ از شما می‌پرسد. شما بیدار و هشیار هستید. چه کار می‌کنید؟ به سوال پاسخ می‌دهید و نگرانی خاطر دانش‌آموزی که تا صبح بیدار مانده تا کارش را در دقیقه نود برساند،‌ برطرف می‌کنید؟ و یا پیام او را جواب نمی‌دهید و ادامه‌ سریالتان را می‌بینید؟ یا اصلا راه سومی را در پیش می‌گیرید‌؟ مثلا بعد از تمام‌شدن کلاس و گذشتن زمان قانونی تحویل پروژه‌ها پاسخش را می‌دهید (هرچند باید به او بگویید که نمره کامل را نمی‌گیرد)؟ حالا بگذارید ماجرا را کمی پیچیده‌تر کنیم. واتسپ، زمان آنلاین‌شدن شما را لو می‌دهد. حالا چه کار می‌کنید؟ آن شب تا صبح واتسپ را چک نمی‌کنید تا مبادا دانش‌آموز متوجه آنلاین‌بودنتان شود؟ مواجهه‌ خودم با این پرسش‌ها (پرسش‌های هرروزه‌ معلمی در عصر پاندمی) را در ادامه شرح خواهم داد.

از همان ابتدای شروع کار تدریس در مدرسه، دو قاعده را در رابطه با شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌ها برای خودم وضع کرده بودم. یک این‌که تا پایان‌ سال تحصیلی،‌ نشانی حساب اینستاگرام شخصی‌ام را به دانش‌آموزانم نخواهم داد. دوم هم این‌که گروه مجازی‌ای هم در کار نخواهد بود. این دو قانون را به‌خصوص در کلاس‌هایی که دانش‌آموزان کم‌سن‌وسال‌تری دارم (مثلا در متوسطه‌ یک و دبستان)، رعایت خواهم کرد. ارتباط مجازی در شبکه‌های اجتماعی، پیچیدگی‌های زیادی را به رابطه‌ معلم-دانش‌آموز تحمیل خواهد کرد و من هنوز مطمئن نیستم که این پیچیدگی‌ها و چالش‌ها نقش موثر و سازنده‌ای در روند آموزش داشته باشد. ضمن این‌که مساله‌ حریم خصوصی نیز همیشه در میان است و نمی‌توان آن را کم‌اهمیت پنداشت (در عصری که الگوهای جدید نظارت در پیوند با اشکال قدیمی و ایدئولوژیک آن، عکس پروفایل را هم دستاویز استنطاق می‌سازد، ایجاد دسترسی گسترده به صفحات شخصی مجازی، خطری است که حاضر نیستم تا عدم‌حصول اطمینان لازم، موجبات آن را فراهم کنم).

ارتباط مجازی در شبکه‌های اجتماعی، پیچیدگی‌های زیادی را به رابطه‌ معلم-دانش‌آموز تحمیل خواهد کرد و من هنوز مطمئن نیستم که این پیچیدگی‌ها و چالش‌ها نقش موثر و سازنده‌ای در روند آموزش داشته باشد.

اما حالا، با قرنطینه‌ وسیع ناشی از ویروس کرونا و تعطیلی چندماهه فضاهای آموزشی، درحالی‌که بسیاری از مدارس حتی برگزاری کلاس‌ها را هم به بستر نه‌چندان مناسب پیام‌رسان‌هایی همچون واتسپ منتقل کرده‌اند، من نیز ناچار شدم در همان روزهای ابتدایی از بچه‌ها بخواهم گروهی در واتسپ تشکیل دهند و مرا هم به آن اضافه کنند. این ماجرا اوایل بامزگی‌هایی هم داشت. تماشای عکس پروفایل‌هایی که به تبعیت از ادیت‌های متنوع اسنپ‌چت عوض می‌شد و شنیدن صدای بچه‌ها در پیام‌های صوتی و ویدئویی‌شان واقعا جالب و سرگرم‌کننده بود و کمی از دلتنگی برای آن‌ها می‌کاست. اما به‌تدریج که بچه‌ها احساس صمیمیت بیشتری کردند و از سویی متوجه شدند که با معلم همیشه‌آنلاینی مواجه‌اند، رفته‌رفته بر تعداد پیام‌ها افزوده شد. سوالات یکی پس از دیگری می‌رسید، در «پی‌وی» و گروه، شبانه‌روز و هفت‌روز هفته. «خانوم این‌که گذاشتید رو سایت باز نمی‌شه»، «خانوم این‌که این‌جا نوشتید تو امتحان میاد؟»، «خانوم من نمی‌تونم به کلاس جوین[۲] شم»،‌ «ساراجون، می‌شه از اول بگید همه‌ش رو؟‌ من قاتی کردم»، «خانوم هم‌گروهیم کارشو نمی‌فرسته»، «ساراجون؟ می‌شه من امروز نیام سر کلاس؟ چون تازه از شمال برگشتم» و حرف‌ها و خواسته‌هایی که تمامی نداشت.

این ماجرا با بچه‌های کوچک‌تر بیش‌تر پیش‌ می‌آید. بزرگ‌ترها معمولا حد و حدود خود را می‌شناسند و از فضای شخصی معلم هم درک درست‌تری دارند. من و دانش‌آموزانم نیز کم‌وبیش خودمان را با تغییرات ناشی از آموزش از راه دور تطبیق داده بودیم، اما پیام ساعت پنج صبح دو هفته پیش در واتسپ و ویسی که دیروز، پیش از امتحان پایان ترم دوم دریافت کردم، لحظاتی بود که برای دقایقی از قالب همیشگی خود -معلم مهربان باحوصله‌ای که سعی می‌کند به همه سوال‌ها در هر ساعتی از شبانه‌روز پاسخ دهد- بیرون زدم. و درست چند دقیقه بعدتر، شنیدن صدای شرمسار و بغض‌آلود بچه‌ ۱۳ساله‌ای که پاسخش را با کنایه و عتاب داده بودم، مثل خرده‌ریگی شد که ته کفش فرورفته و با هر قدم، پا را آزار می‌دهد و صاحب کفش را بی‌تاب می‌کند. کار از کار گذشته بود و من نمی‌توانستم آب رفته را به جوی بازگردانم. پرسش‌ها از نو شکل گرفتند. تطبیق با تغییرات جدید باید از راه می‌رسید.

تدریس حتی در چارچوب کلاس‌های درس فیزیکی هم پرچالش، استرس‌زا و پردردسر است و انرژی‌ای فراتر از تصور می‌طلبد، تا چه رسد به این وضعیت جدید که بعضی روزهایش تنها مواجهه‌ سیزیف‌وار معلم است با سنگ عظیم آموزش مجازی.

معلم‌ها در دوران کرونا تا چه حد می‌توانند به خستگی و عصبانیت خود میدان دهند؟ حدود و ثغور آموزش مجازی کجاست؟ تا کجا باید هوای بچه‌ها را داشت و مراقب آن‌ها (در این شرایط سخت و پیچیده) بود؟ تدریس حتی در چارچوب کلاس‌های درس فیزیکی هم پرچالش، استرس‌زا و پردردسر است و انرژی‌ای فراتر از تصور می‌طلبد، تا چه رسد به این وضعیت جدید که بعضی روزهایش تنها مواجهه‌ سیزیف‌وار معلم است با سنگ عظیم آموزش مجازی. معلمی که هر روز باید خودش دست به کار شود و در تکاپو برای دورزدن قوانین نظارتی مدرسه، حمایت عاطفی و روانی از بچه‌ها، حفظ سلامت روان خود و دغدغه‌ آموزش و چیزی را فروگذار نکردن، درست‌ترین جا را برای خود پیدا کند، جایی در تقاطع دایره‌های متکثر نمودار وِن بزرگی که روی تخته کشیده بود. هرروز، یک پازل جدید. پازلی که خودت هم بخشی از قطعات آن هستی.

[۱] Private Message

[۲] Join

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید