سرگرمی، طنز و مسائل بزرگ دنیای سیاسی ما

مترجم: ابوالفضل نژادفتح
متن برای استفاده بهتر خلاصه و کوتاه شده است.

با این‌که نقش طنز در فعالیت‌های آموزشی، تاریخ طولانی و پیچیده‌ای دارد، این سوال که طنز سیاسی تلویزیونی چطور می‌تواند به بحث کلاسی کمک کند و باعث برخورد انتقادی با سیاست شود به ندرت پیگیری شده است. برنامه‌های کمدی سیاسی مانند برنامه‌های جان استوارت و استیفن کُلبر، طنز سیاسی و رسانه‌ای را به شکلی ارائه می‌کنند که برای طرح در بحث کلاسی و شفاف‌سازی مفاهیم اصلی مرکزی مناسب است. بررسی تأثیر طنز و فکاهی روی توجه، یادآوری و درک مفهوم، با هم‌ آمیخته است.

با کالبدشکافی مکانیزم مسئول ساخت شوخی، طنز و کنایه۱، مدرسان بهتر می‌توانند درک کنند که چه عنصری از متن یا ارائه تحت تأثیر استفاده از محرک مطایبه‌آمیز خاصی در کلاس قرار خواهد گرفت. برای این منظور مثال‌هایی از برنامه‌های The Daily Show (نمایش روزانه) و The Colbert Report (گزارش کُلبر) در مورد هنجارهای روزنامه‌نگاری، کمپین قانون مالیات و منطق تحقیقات علمی، ارائه و بازنمایی شده‌اند. با استفاده از این مثال‌ها، نشان می‌دهم که طنز رسانه‌ای و سیاسی پخش‌شده از تلویزیون اگر درست استفاده شود، نه تنها می‌تواند توجه و مشارکت در میان دانش‌آموزان را برانگیزد، بلکه می‌تواند یادآوری و درک مفاهیم گسترده، قیاس‌های منطقی و مواجهات انتقادی را افزایش دهد.

طنز به عنوان ابزاری آموزشی: یافته‌های ترکیبی

تحقیق در مورد نقش و تأثیر طنز در آموزش، بر دو دسته‌ی مهم، رضایت دانش‌آموز (ارزیابی موثر دوره یا مدرس) و عملکرد دانش‌آموز ( معمولا از طریق درک یا یادآوری سنجیده می‌شود) متمرکز شده است. درکل، دانش‌آموزان به مدرسانی که از طنز استفاده می‌کنند، نسبت به مدرسانی که استفاده نمی‌کنند نمرات بالاتری می‌دهند، هر چند فقط زمانی که طنز سازنده فرض می‌شود یا مربوط به مواد درس است.

موضوع مهم‌تر از تأثیر طنز بر رضایت دانش‌آموز، شاید رابطه بین استفاده مدرس از طنز و میزان یادگیری دانش‌آموز باشد. اینجا، تحقیقات پیوستگی مثبتی بین استفاده از طنز و درک و حافظه دانش‌آموز نشان می‌دهد. با این‌حال، این رابطه بستگی به رابطه‌ی شوخی‌های استفاده شده با درس دارد. در حقیقت، تئوری “فرآیند طنز در آموزش”۲ ونزر۳،فرایمیر۴ و آروین۵ (IHPT) نشان می‌دهد که استفاده از طنز برای افزایش یادگیری دانش‌آموز، باید مناسب و مرتبط باشد و باید با بازخورد مثبت همراه شود. علاوه‌ بر این، جزء طنزآمیز متن باید مستقیماً به مواد آموزشی مرتبط باشد تا فرآیند شناختی مفاهیم متمرکز بر برنامه‌ی درسی دوره را تقویت کند. اگر طنز بی‌ربط باشد، توجه بیشتر به طنز باعث می‌شود تا از فرآیند شناختی مفاهیم متمرکز بر برنامه درسی منحرف (و بنابراین تضعیف) شود.

یک پژوهش متاخر توسط باناس۶ و همکارانش نتیجه می‌گیرد که استفاده موفقیت‌آمیز طنز در کلاس درس نیازمند آن است که شوخی‌های مورد استفاده به‌روز و مربوط به مواد درسی باشند، طنز، بیش از حد استفاده نشود و مطابق با سبک معمولی آموزش مدرس باشد. در واقع، باناس و همکارانش دستورالعمل‌های مفصلی برای کمک به مدرسان فراهم می‌کنند تا از طنز به روشی استفاده کنند که تعامل و یادگیری را به حداکثر برسانند. براساس اثر زیو۷ ، نویسندگان مدعی می‌شوند که «طنز آموزشی باید مفهومی را شرح دهد که قبلا آموخته شده است، و سپس مدرسان باید پس از اتمام خندیدن، دوباره محتوای مدنظر را صورت‌بندی کنند.» چنین روشی، کارایی دانش‌آموز را با بهره‌گیری از توان طنز برای ارتقای یادآوری «مواد مفهومی» و نیز برای افزایش توجه و علاقهْ به حداکثر می‌رساند.

شواهدی از روانشناسی: اثرات طنز بر روی توجه، یادآوری و پردازش پیام

این مشاهدات از محققان حوزه‌ی آموزش به طور قابل توجهی با نتایج حاصل از روانشناسی و ارتباطات در مورد مکانیزم‌های شناختی درگیر فرآیند طنز سازگار هستند. مطالعات مربوط به توجه پیام و رمزگذاری، نشان می‌دهد که مردم در مواجهه با رویدادهای غیرمنتظره، درگیر پردازشی عمیق‌تر می‌شوند، از‌‌ این رو رمزگذاری و بازیابی بعدی چنین رویدادهایی در حافظه، برتری می‌یابد. محققان ثابت کرده‌اند که از آنجایی که طنز اغلب شامل تقاطع تصویر پذیرفته شده و آشنا از یک مرجع با تصویری ناآشنا و غیر منتظره است، درک و فهم طنز، به طور پیش‌فرض توجه و یادآوری را افزایش می‌دهد.

بر مبنای چنین توجه کارآمدی حاصل از طنز، پیام‌های طنزآمیز نسبت به سایر پیام‌ها بهتر درک شده و وارد پروسه‌ی شناختی عمیق‌تری می‌شوند. مهم‌تر از همه، اغلب مطالعات این‌چنینی نتیجه می‌گیرند که توجه به مولفه‌های فاقد طنز، زمانی که شوخ طبعی وجود دارد دچار چالش می‌شود. در مواردی از تحقیقات اشمیت۸ با استفاده از اقدامات غیرفیزیولوژیکی، نتایج مشابهی دیده می‌شود، استفاده از طنز برای تعمیق توجهْ موجب کم‌توجهی به مولفه‌های غیرطنزآمیز می‌شود. استریک۹ و همکارانش توضیح می‌دهند چگونه این یافته‌ها مربوط به استفاده‌ی آگاهانه از طنز در زمینه‌ی ارتباطات و یادگیری است:

اگر چه تعمیق توجه با استفاده از طنز ممکن است برای یادگیری مفاهیم مهم سودمند باشد، تحقیقات حاضر نشان می‌دهد طنزی که با مواد مطالعه مرتبط نیست، ممکن است یادگیری را کاهش دهد. خلاصه، طنز می‌تواند در برقراری ارتباط موفقیت‌آمیز استفاده شود، که بستگی به مأنوس بودن شوخی‌ها و ارتباط طنز با محتوای درس دارد.

تحقیقات در زمینه روانشناسی شناختی و تبلیغات، این نتاج را تأیید می‌کنند. وایر۱۰ و کالینز۱۱ معتقدند که استفاده از طنز زمانی می‌تواند حداکثر تأثیر مثبت خود را داشته باشد که هم غیرمنتظره باشد- که جلب توجه کند- و هم مرتبط- که توجه را به سمت المان‌های مدنظر پیام جلب کند. در مطالعه‌ی تأثیر شوخ‌طبعی بر اثربخشی تبلیغات، کلاریس۱۲ و کلاین۱۳ بیان می‌کنند که به‌سادگی: «اطلاعات غیرمنتظره بر اطلاعات مورد انتظار ترجیح دارند، اطلاعات مرتبط ارجح‌تر از اطلاعات نامناسب هستند، میزان آشنایی‌زدایی و ارتباط محتوای طنز با پیامْ تأثیرات بزرگی بر میزان یادآوری دارد».

علاوه بر مطالعات توجه و یادآوری، تحقیقات علوم اعصاب با به‌کارگیری مطالعات fMRI (تصویرسازی تشدید مغناطیسی) دریافته‌اند که درک شوخ‌طبعی در ارتباط با فعال شدن قشر پیشانی است و فعال‌سازی آن مناطق از مغز همراه با پیش‌بینی پاداش، شادی و رضایت و همچنین ارزیابی عدم اطمینان است. در واقع، این مطالعات، این مفهوم را تأیید می‌کنند که تأثیرات طنز بر جزئیات پیام و کیفیت پردازش از طریق توجه (حداقل) عمل می‌کند. زیرا این توجه است که از طریق پیش‌بینی پاداش و در جهت‌یابی غیرمنتظره افزایش یافته است. همچنین این مطالعات به شکل پیچیده‌تری از پردازش شناختی در پاسخ به پیام‌های حاوی طنز نسبت به محرک‌های فاقد طنز اشاره می‌کنند.

همانطور که کولسون۱۴ و لوت۱۵ دانشمندان علوم اعصاب می‌گویند که «جوک‌ها توانایی سخنرانان را برای تفسیر زبان در برابر دانش پس‌زمینه، پیش‌فرض می‌دانند.»

کولسون و ویلیامز۱۶ به درک طنز به عنوان «پدیده زبانی سطح بالا» اشاره کرده‌اند. دریافت‌کنندگان طنز در فرآیندی پیچیده – اما در عین‌حال به طور خودکار- درگیر هستند. آنها با اطلاعات جدیدی مواجه می‌شوند که در حافظه در حال کار ذخیره می‌شوند، اطلاعات قدیمی را از حافظه‌ی بلندمدت بیرون کشیده و فعال می‌کنند، اطلاعات جدید را با توجه به اطلاعات قدیمی تفسیر می‌کنند، با شکاف غیرمنتظره‌ای مواجه می‌شوند، سپس تلاش می‌کنند تا آن را از طریق مشارکت شناختی تطبیق دهند، که همه در حافظه‌ی در حال کار رخ می‌دهد. ماهیت چنین پردازشی وابسته به انعطاف پیچیده‌ی سیستم مغزی است. شواهدی از علوم اعصاب نشان می‌دهد که مواجهه با طنز با افزایش فعالیت در نیمکره‌ی راست مغز همراه است که پردازش اطلاعات؛ شامل دستکاری اطلاعات در حافظه‌ی طولانی‌مدت را کنترل می‌کند. مطالعات تکمیلی نشان‌دهنده‌ی ظرفیت بیشتر حافظه‌ی در حال کار ،در میان افرادی است که بیشتر در معرض حس شوخ‌طبعی قرار دارند، همچنین در بین این افراد فعالیت مغزی مرتبط با پردازش ناسازگاری و روند فعال بازسازی اطلاعات بیشتر دیده می‌شود.

در حالی‌که این پروسه‌های شناختی پیچیده ممکن است فرآیندی پیشرفته را نشان دهد که می‌تواند به درک بیشتر و یادآوری بهتر منجر شود، برخی از محققان پیشنهاد می‌کنند که چنین پدیده‌های شناختی سطح بالایی ممکن است به از دست رفتن منابع موجود برای مشارکت در تفکر انتقادی منجر شوند. در حالی‌که مکانیسم اصولی هنوز هم محل مناقشه است، مطالعات نشان می‌دهد زمانی که استدلال‌ها طنزآمیز ارائه می‌شوند مشاجرات کمتری میان مخاطبان درمی‌گیرد تا زمانی که ارائه استدلال‌ها جدی و فارغ از شوخی پیش می‌رود. صرف‌نظر از این‌که آیا این نشانه‌‌ی کاهش توانایی شخص در شناخت استدلال پیام است یا تمایل شنونده به اعمال برداشتی متفاوت («تقلیل» پیام به عنوان «فقط شوخی»)، باید متوجه بود که طنز به نظر قادر به بهبود عملکرد برخی پروسه‌های شناختی است و در عین حال به تضعیف برخی دیگر از پروسه‌های شناختی منجر می‌شود.

درک مکانیسم‌های طنز و کنایه‌ی سیاسی

پژوهش‌های فزاینده، مدرسان را در این مسیر با مجموعه‌ای از چالش‌ها مواجه می‌کند. اگر استفاده از طنز سبب توجه بیشتر به عناصر طنزآمیز متن شود، درحالی‌ که عناصر دیگر متن (یا درس) مغفول بمانند و اگر تلفیق طنز با محتوای درسی، پردازش برخی از عناصر متن را افزایش دهد، درحالی‌که در بررسی سایر جنبه‌های متن (یا درس) اختلال ایجاد کند پس استفاده از طنز در کلاس، فعالیتی بالقوه پر از ریسک است. در نظر گرفتن طبیعت و ساخت طنز به خودی خود ما را در درک روش‌های دقیقی که توسط آن‌ها طنز سیاسی تلویزیونی، به ویژه می‌تواند در یادگیری دانش‌آموز در محیط کلاس تاثیر بگذارد، یاری می‌دهد.

درحالی‌که نظریه‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی‌ای که به بررسی نقش طنز می‌پردازند فراوان‌اند، نظریه‌ی غالبی که به بررسی طنز در روانشناسی شناختی می‌پردازد ناسازگاری است. با توجه به نظریه‌ی ناسازگاری، متون طنزآمیز حاوی دو قاعده‌ی مرجع (یا طرح) هستند: یک طرح تفسیری اولیه (مجموعه‌ای از مفاهیم، افراد، مکان‌ها، باورها) و دوم قاعده‌ی مرجع (یا طرح) که با اولی ناسازگار است و فقط از طریق جهش‌های شناختی شنونده معنا می‌یابد. از طریق تلفیق، شنونده «شکاف را به هم متصل می‌کند» و حس شوخ طبعی را به وجود می‌آورد. درحالی‌که در رشته‌‌های مختلف از اصطلاحات متنوعی برای توصیف این فرآیند استفاده می‌شود، مکانیزم اصولی عمدتاً یکسان است – شنونده مشارکت شناختی را ایجاد می‌کند که در نهایت به متن ناقص دیگری معنا می‌دهد.

برخلاف متون طنزآمیز که از «خواندن» یا تفسیر واضح استفاده می‌کنند که لُبّ مطلب را می‌رسانند، ماهیت ناسازگاری در متون کنایه‌دار یا هجو اغلب شامل کنار هم قرار دادن دو چارچوب مرجعِ۱۷ همزمان می‌شود، که این مقارن شدن لزوماً برای مخاطب غیرمنتظره نیست. استفاده از چارچوب‌های همزمان متخالف، در طنزهای سیاسی کنایه‌ای، سرفصل‌ها، و تفسیر The Daily Show از جان استوارت و در محتوای The Colbert Report ، که کل قاعده‌ی آن بر اساس کنایه است، جزئی اساسی است. درک این متون معمولا شامل ادغام طرح‌های ظاهراً متناقض و استخراج فعالانه‌ی قیاس منطقی اصولی نویسنده می‌شود، معمولا نظریه‌ها یا مشاهدات مبنای ارزیابی درباره‌ی وضعیت جهان یا واقعیت سیاسی ما هستند. در چنین مواردی از طنز یا کنایه، کنار هم گذاشتن چارچوب مرجع اصلی و معرفی یک ایده‌ی ناسازگار غیرمنتظره نیست که طنزآمیز می‌شود، بلکه طرح همزمان و رقابتی دو واقعیت است که این شوخی‌ها را شکل می‌دهد: واقعیت ایده‌آل و واقعیت موجود. از نظر داستین گریفین۱۸ وجود چنین قیاس‌هایی در کار هجونویس به عنوان کسی که «. . . بر تفاوت شدید بین معصیت و فضیلت، بین خوب و بد، بین آنچه که انسان است و آنچه باید باشد اصرار دارد» طبیعی است.

مثال : بررسی ماهیت و ارزش پرسشگری علمی از طریق کنایه

قسمتی از The Daily Show از اکتبر ۲۰۱۱، تصویری از پیچیدگی‌های چنین طنز کنایه‌داری را ارائه می‌دهد. بر اساس ادعاهای مختلفی از کاندیداهای جمهوری‌خواه در مورد تهدید گرم شدن کره زمین، خطر واکسن HPV و سایر اعتراضات مربوط به علم، The Daily Show بخش کنایه‌داری با عنوان “علم. تا چه حد؟” منتشر کرد. در آن روز، خبرنگار The Daily Show ، آصف مندوی۱۹، به شکلی کنایه‌آمیز علم را به عنوان سرمایه‌گذاری شخصی دانشمندان برگزیده، خودشیفته و حریص برای پول معرفی می‌کند. نوئله نیکپور۲۰، عضو حزب محافظه‌کار، در مصاحبه‌ای با مندوی از فرآیند تحقیقات علمی انتقاد می‌کند و می‌گوید از آنجایی که تنها دانشمندان شایسته نقد چنین تحقیقاتی هستند، باید از یکپارچگی خود سوال کنند. مندوی از قضا موضع مهمان خود را در مورد این مسئله بر عهده می‌گیرد و استدلال اغراق‌آمیزی ارائه می‌دهد.

مندوی: بله. مثلاَ، چرا فقط جراحان مجاز به انجام عمل جراحی هستند و چرا سایر جراحان تنها کسانی هستند که حق دارند بگویند آیا عمل جراحی ضروری است یا نه، درست است؟

نیکپور: کاملاً.

مندوی: این اصلاً منطقی نیست.

نیکپور: هیچ‌وقت نبوده‌است.

سپس مندوی، مراسم «نمایشگاه علم مدرسه» را به عنوان اقدامی آگاهانه برای فاسد کردن فرزندان ما معرفی می‌کند و مصاحبه را با پرسیدن نظر نیکپور در رابطه با ارتباط واقعیت، علم و عقل سلیم به پایان می‌رساند.

نیکپور: برای کودک بسیار گیج‌کننده است که فقط نظریه‌ی تکامل به او درس داده شود، تصور کنید وقتی کودک به خانه نزد خانواده‌ای می‌رود که خواهند گفت «خب، یک دقیقه صبر کن. . . خدا زمین را آفریده!»

مندوی: خب پس فایده‌ی تدریس واقعیت به کودکان چیست وقتی فقط قرار است که گیجشان کند؟

نیکپور: بچه‌ها زمانی که به خانه می‌روند، گیج می‌شوند. ما، به عنوان افراد آمریکایی، مالیات می‌پردازیم تا کودکانمان آموزش ببینند. ما باید امکان تدریس هر نظریه‌ای را که وجود دارد فراهم کنیم. همه چیز در مورد انتخاب است. همه چیز درمورد آزادی است.

مندوی: مردم آمریکا باید تصمیم بگیرند که چه چیزی درست است.

نیکپور: کاملاً. آیا این مسأله با عقل سلیم جور در نمی‌آید؟

اگر بخواهیم جمله‌ی کنایه‌دار مندوی که «باید مردم آمریکا تصمیم بگیرند که چه چیزی درست است»، منطقی بررسی کنیم، صراحتاً دارای تناقضات و ناکارآمدی مفهومی است. اما موافقت نیکپور با این جمله، بیانگر دیدگاهش در مورد علم به عنوان چیزی غیرعقلانی در بهترین حالت و خطرناک در بدترین حالت است. پوچی نتیجه‌گیری مندوی ما را مجبور می‌کند که به نیاز وجود یک واقعیت رقابتی اعتراف کنیم، چشم‌اندازی که از علم حمایت می‌کند، چشم‌اندازی که علم را به عنوان نتیجه‌ی تحقیقات دانشمندان بی‌طرف و جویای معرفت به رسمیت می‌شناسد. چشم‌اندازی که نتایج علم را قابل اعتبارسنجی و واقعی می‌شمارد. مندوی ما را مجبور می‌کند تا اعتراف کنیم که جامعه به قشری از متخصصان حرفه‌ای محتاج است تا بینش مورد نیاز برای سنجش ارزش حقیقی ادعاهای مربوط به جهان ارائه دهند. در این مثال، «امر واقع» (آنچه سیاستمداران محافظه کار از آن صحبت می‌کنند) از زبان مندوی به شکلی اغراق‌آمیز ارائه شد، درحالی‌که «ایده‌آل» (حقیقت) توسط بیننده به عنوان مخالف منطقی آن، نتیجه گرفته می‌شود.

اگرچه چنین پیام‌های طنزِ چندجانبه‌ای ممکن است توانایی و/یا انگیزه‌ی شنونده را برای بررسی قیاس منطقی اساسیِ خود متن کاهش دهد، اما محتوای کلاس فرصتی فوق‌العاده فراهم می‌کند تا از این «عوارض جانبی طنز» (کم‌توجهی به محتوای اساسی و یا عدم تضارب آرا) گذر شود و در عین حال روی پیامدهای سودمند استفاده از طنز یعنی افزایش توجه به محتوای پیام و پردازش عمیق‌تر مضمون طنزآمیز متن تأکید شود. تصور کنید چگونه این کلیپ و محتوای اساسی آن می‌تواند در تدریس روش علمی، منطق علوم اجتماعی، مفهوم ابطال‌پذیری، قابلیت اطمینان و قابلیت بازسنجی علم موثر باشد. از طریق این وارونگی کنایه‌دار، دانش‌آموزان می توانند پیامدهای یک جهان بدون روش علمی را دریابند، و تصور کنند که چه اتفاقی می‌افتد اگر نتیجه‌گیری‌ها در مورد جهان به وسیله‌ی اندیشه و شهود، و نه استدلال قیاسی و پروسۀ علمی انجام شود. دانش‌آموزان می‌توانند راه‌های دیگری را در نظر بگیرند که در آن استدلال مندوی گسترش یابد و پیامدهای هر دوی این دیدگاه‌ها را نقد کند.

سخنی از روی احتیاط: طنز به‌عنوان فرصت و ریسکی بزرگ

باید همیشه متوجه بود که استفاده از طنز می‌تواند منجر به تضعیف درک و یادآوری دانش‌آموز شود.

درحالی‌که یک وضعیت غیرمنتظره توجه به ساختار غیرمنتظره را افزایش می‌دهد و اغلب باعث بهبود عملکرد یادآوری اطلاعات به‌یادسپرده‌شده پس از یک تحریک عاطفی می‌شود، ممکن است اطلاعاتی که قبل از این تحریک عاطفی وارد پروسه‌ی به‌یاد‌سپاری شده بودند را مخدوش و از دسترس خارج سازد. از این رو ضروری است که مکانیسم طنزآمیز استفاده‌شده در متون شناخته‌شده و قواعد اساسی آنها قبل از ادغام در روند آموزش، بررسی شوند.

مثال : استیفن کُلبر۲۱: قدرت سیاسی، قواعد مالی کمپین و هنر نمایشی

در ژوئن ۲۰۱۱، استیفن کلبر، مجری برنامه‌ی The Colbert Report در شبکه Comedy Central، اعلام کرد که قصد راه‌اندازی یک SuperPAC22 را دارد. یک «کمیته‌ی مستقل صرفاً برای تأمین مالی» (به OpenSecrets.org مراجعه کنید) برای آنچه که کلبر «ساختن فردایی بهتر در آینده» نامید. در ژانویه‌ی ۲۰۱۰، دیوان عالی ایالات متحده مصوبه‌ی مهمی درخصوص پرونده‌ی سیتیزنز یونایتد در برابر کمیسیون انتخابات فدرال تصویب کرد. این مصوبه به نحو تأثیرگذاری به شرکت‌ها، اتحادیه‌ها، انجمن‌ها و افراد اجازه می‌داد تا در نوعی کمپین تأمین مالی شرکت کنند که سابقاً طبق دستور مک‌کین- فینگلد ممنوع شده بود. از زمان مصوبه‌ی سیتیزنز یونایند، مکانیسم‌های خلاقانه‌ی تأمین مالی کمپین‌ها ، از جمله “Super PAC”، ایجاد شد تا بودجه‌ی شرکت‌ها و اتحادیه‌ها برای حمایت یا مخالفت با هر یک از نامزدها تأمین شود. یکی از این مکانیزم‌ها شامل ایجاد سازمان غیرانتفاعی ثبت‌شده ۵۰۱ (c) (4) است که نیازی به افشای نام اهداکنندگان آن وجود ندارد. هنگامی که اهداکنندگان ناشناس به سازمان ۵۰۱ (c) (4) کمک می‌کنند، سازمان غیرانتفاعی می‌تواند مبالغ را به نام خود به Super PAC مربوطه اهدا کند و از این طریق امکان فعالیت‌ در کمپین‌های دارای بودجه، تحت لوای SuperPAC بدون دردسر افشای نام افراد فراهم می‌شود.

درحالی‌که عملکرد داخلی این سازمان‌، خسته کننده و پیچیده است، استفن کلبر با راه‌اندازی SuperPAC خود در تابستان ۲۰۱۱، دری به سوی فرم هنر نمایشی فکاهی گشود که این پیچیدگی‌ها را به یک‌باره، جالب و قابل‌درک کرد. مهم‌تر از همه، با ترسیم معاملات مختلف مالی قانونی و دستگاه‌هایی که کلبر به کمک SuperPAC از آنها بهره می‌برد، همچنین نشان داد که قوانین مالی کمپینی که در حال حاضر وجود دارند، شایسته‌ی بررسی‌های موشکافانه و انتقادی است، زیرا این کمپین‌ها فرصت‌هایی برای تلفیق بیشتر پول و قدرت سیاسی در انتخابات ایالات متحده فراهم می‌کنند. در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱، در یک قسمت از The Colbert Report، میزبان برنامه بخشی را به نمایش درآمد قابل توجه کمیته اقدامات سیاسی (PAC) محافظه‌کار کارل روو۲۳ اختصاص داد، دو سازمان با نام‌های American Crossroads و American Crossroads GPS که کارل روو توانسته بود با استفاده از مقادیر عظیم پولی که از طریق آنها به دست آورده بود. کلبر که از این ماجرا «شوکه» بود تصمیم گرفت نمایشی اجرا کند که در آن به آموختن کاری که روو کرده بود می‌پرداخت. این نمایش با خوردن معجونی ساخته شده از سر کارل روو ( یک تکه ژامبون که عینک داشت) آغاز می‌شد. کلبر توضیح می‌دهد:

. . . ببینید Crossroads GPS یک PAC نیست. بعضی اوقات اون رو ۵۰۱(c)(4) می‌نامند که احتیاجی نیست نام تأمین‌کنندگانش افشا بشه. مثل یه بابانوئل مخفیه۲۴ . . . اگه بابانوئل می‌خواست مقررات زیست محیطی رو تضعیف کنه. در حالی که American crossroads در ماه مه تنها ۲۰۰ دلار جذب کرده بود، در ماه جون همان سال Crossroads GPS حدود ۵٫۱ میلیون دلار جذب سرمایه کرد. این یعنی یک افزایش ۲٫۵۵۰٫۰۰۰ درصدی. این میزان رشد فقط تو ایمیل‌های تبلیغاتی قرص‌های تقویت جنسی دیده می‌شه. واضحه که این c4 ها باعث ایجاد سونامی‌ پولی بی‌سابقه، غیر قابل توصیف و غیر قابل پیگیری‌ای شده که تمام انتخابات پیش رو رو آلوده خواهد کرد… و من احساس حماقت می‌کنم که یکی از اینها ندارم.

ترِور پاتر۲۵ که «مشاور عمومی سابق کمپین مک‌کین»، «وکیل شخصی» استیفن کلبر و یکی از مهمانان تکراری The Colbert Report از زمان راه اندازی SuperPAC کلبر است، وارد می‌شود:

کلبر به پاتر: پس من همه‌ی این افرادی که به من پول داده‌ن رو دارم. مردم آمریکا. اما هیچ‌یک از شرکت‌های بزرگ به من پول نداده‌‌ن! من به خاطر پول این شرکت‌ها Super-PAC دارم! چرا هیچ شرکتی پول نمی‌ده؟

پاتر: اونها نگران این هستن که اسمشون فاش بشه، مردم، سهامدارانشون، مشتریانشون ممکنه با اونچه که قبلاً انجام دادن مخالفت کنن

کلبر: این جاییه که C4 وارد می‌شه. شرکت یا فرد می‌تونه به C4 بده و هیچکس نمی‌فهمه که اونا چه کار کرده‌‌ن. چطور می‌تونم یکی از اینها داشته باشم؟

پاتر توضیح می‌دهد که او یک شرکت ناشناس پوششی در دلاوِر ثبت کرده‌است که کلبر می‌تواند از آن به عنوان C4 خود استفاده کند. آنها اسنادی را امضا کردند (پاتر آنها را از کیف همراهش بیرون می‌آورد) که کلبر را به عنوان «هیئت مدیره»ی شرکت منصوب می‌کرد. پاتر توضیح می‌دهد که این مستندات به شرکت رسمیت می‌دهد تا در ماه مه ۲۰۱۳، سازمان امور مالیاتی، امور اداری مربوطه را بایگانی کند.

کلبر: پس من می‌تونم از طریق C4 خودم پول بگیرم و هیچکس در موردش تا شیش ماه پس از انتخابات چیزی نمی‌فهم؟ [ناباور و شاد] این محدودیت سرمایه‌گذاری مورد علاقه‌ی من واسه کمپینه! . . . بنابراین الان می‌تونم کمک‌های مالی شرکت‌های بزرگ و افراد رو با مبالغ نامحدود برای C4 خودم دریافت کنم. چه کاری می‌تونم با اون پول بکنم؟

پاتر: C4 می‌تونه تبلیغات سیاسی کنه و به کاندیداها حمله کنه و یا تبلیغات مورد علاقه‌ت رو ارتقا بده مادامیکه هدف اصلی برای صرف اون پول نباشه.

کلبر: نه. هدف اصلیش آموزشیه. من می‌خوام به مردم بفهمونم که افراد همجنس‌گرا باعث زمین‌لرزه شدن.

پاتر: احتمالاً برخی از C4ها این کار را دارن انجام می‌دن.

کلبر: آیا می‌تونم پول C4 رو دریافت کنم و به SuperPAC خودم اهدا کنم؟

پاتر: [سرش کج شد و ابروهایش بالا رفت]. . . بله می‌تونی.

کلبر: [خیره] اما صبر کن. SuperPAC ها شفاف هستند. و C4 مخفیه! بنابراین من می‌تونم کمک‌های مالی مخفی از C4 خود بگیرم و به SuperPAC ظاهراً شفاف خودم بدم؟

پاتر: و گفته خواهد شد که «اهداشده از طرف c4 شما»

کلبر: تفاوت این کار با پول‌شویی چیه؟

پاتر: گفتنش راحت نیست…

در طول تابستان و پاییز، کلبر برنامه‌های زیادی ساخت تا نشان دهد که با استفاده از SuperPAC خود همراه با ۵۰۱(c) (4) چه اقداماتی می‌تواند انجام دهد تا بدین وسیله مسائل خاصی را پیش برد، از کاندیدایی حمایت کند یا به سایر کاندیداها حمله کند. در ماه نوامبر، American Crossroads متعلق به کارل روو، از کمیسیون انتخابات فدرال (FEC) درخواست کرد که کمپین اجرایی کلبر را ارتقا دهد. American Crossroads به دنبال تأییدیه‌ی FEC (کمیسیون انتخابات فدرال) برای اعطای مجوز به SuperPAC ها بود، مجوزی برای ساخت آگهی‌های تبلیغاتی ویژه برای کاندیداها بدون نقض قوانین کمپینی موجود که به‌اصطلاح ارتباطات هماهنگ بین PACها و کمپین‌های جداگانه را منع می‌کنند. بار دیگر، کلبر به ترور پاتر مراجعه کرد تا درباره‌ی چگونگی اثرگذاری روی تصمیم‌گیری FEC مشاوره بگیرد. پاتر توضیح داد که کلبر می‌تواند نامه‌ای به FEC بنویسد که نشان دهد او موافق درخواست کارل روو است، و می‌تواند از اسناد تصویری‌ای استفاده کند تا آن نوع تبلیغات کمپینی‌ای را نشان دهد که در صورت تأیید درخواست کارل روو قانونی خواهد بود. کلبر به عنوان نمونه از بادی روئمر۲۶ فرماندار سابق لوئیزیانا استفاده کرد و نشان داد که اگر FEC با درخواست کارل روو موافقت کند تبلیغاتی که با بودجه SuperPAC ها ساخته می‌شوند چگونه می‌توانند به‌عنوان نوعی «ارتباط جهت‌دار» «جهت‌داده‌‌نشده» استفاده شوند.

ماهیت اصلی طنزی که در کمپین SuperPAC در حال انجام کلبر نهفته است کاملاً متفاوت با بخش‌های طنزآمیز خودبسنده‌ای است که قبلاً بحث آن شد. کلبر از طریق شخصیت کنایه‌آمیزش، با قدرت‌طلبی، پارودی یک سیاستمدار تشنه‌ی قدرت، بی‌اخلاق و محافظه کار را به نمایش می‌گذارد. او بدین ترتیب درون مقررات فعلی تأمین مالی کمپین‌ها فعالیت می‌کند تا نقص‌ها و مشکلات آنها را برجسته و آشکار کند. با انجام رفتارهای جسورانه – اما در عین حال قانونی –از پنهان‌کردن کمک‌های شرکت‌های بزرگ به SuperPAC «شفاف» خود، تا کارزار انتخاباتی با ساخت «آگهی های تبلیغاتی» برای کاندیدهای منفرد ، کلبر نقاط ضعف آن چه هست را بیان می‌کند و در عین حال ‌ تماشاگران را دعوت می‌کند تا درباره‌ی آنچه باید باشد فکر کنند. به طور مثال، هنگامی که کلبر می‌گوید C4 او برای «آموزش دادن» به عموم مردم برنامه‌ریزی شده‌است تا به آنها بفهماند که افراد همجنس‌گرا باعث زمین‌لرزه می‌شوند، عمل محتملی را برجسته کرد که می‌توانست به لحاظ قانونی تحت قوانین فعلی تأمین مالی کمپین‌ها، انجام گیرد. بدین وسیله او از مخاطبان دعوت می‌کند تا نتیجه بگیرند چنین کمپین‌های گمراه‌کننده‌ای نباید «آموزشی» در نظر گرفته شوند.

تاثیر SuperPAC کلبر بر مخاطبان، بسیار فراتر از نمونه‌های مفرد یادگیری یا درک مطلب گسترش یافت. در حقیقت، طی مذاکراتی که به درخواست کارل روو در دسامبر ۲۰۱۱ انجام شد، اعضای کمیسیون انتخابات فدرال مکرراً از کلبر دعوت کردند و از او به خاطر تلاش‌هایش تشکر کردند. الن واینتراب۲۷، یکی از اعضای کمیسیون، توضیح داد که به دلیل توجه کلبر به این موضوع، آنها بیش از ۵۰۰ نظر در مورد درخواست کارل روو دریافت کرده بودند:

ما از طرفی می‌توانیم روی تعدادی از مسائل که در کمیسیون مطرح شده و علاقه و نظر عموم را جلب کرده‌اند، حساب باز کنیم. البته بخشی از این، مرهون لطف دوستمان استیفن کلبر بوده‌است، و از او به‌خاطر کمکش در راستای تاباندن نور بر این گوشه‌ی تار و مبهمِ دولت فدرال تشکر می‌کنم.

این نوع تأثیرگذاری برنامه‌های سرگرمی‌ سیاسی، که بر روی توجه سیاسی، علاقه، بحث و مشارکت تأثیر می‌گذارد، چیزی است که پژوهشگران ارتباطات سیاسی در دهه‌ی گذشته به طور گسترده به بررسی آن پرداخته‌اند، و تمام نشانه‌ها بر همبستگی مثبت بین مشاهده‌ی طنز سیاسی و رفتارهای دموکراتیک سالم اشاره دارند. محققان وابسته به سنت انسان‌گرایی توضیح می دهند که چگونه دسترس‌پذیری و طنین عاطفی طنز، شکل جذاب‌تری از اطلاعات سیاسی را در نسبت با گفتمان سیاسی نخبه‌گرای بیگانه‌ساز ارائه می‌دهد. مطالعات کَمّی نشان می‌دهد که بینندگان این نمایش‌ها مشارکت بیشتری دارند و نسبت به افراد غیربیننده به سیاست توجه بیشتری دارند. تحلیل‌های مشابهی به دست آمده است که می‌گوید بینندگان The Daily Show در مورد سیاست با دوستان، خانواده و همکاران بیشتر از افراد غیر بیننده صحبت می‌کنند. یکی دیگر از پژوهش‌های امیدبخش روی تأثیر برنامه‌های طنز سیاسی نشان می‌دهد که دیدن این نمایش‌ها مخصوصاً در میان افراد کمتر سیاسی، موجب پیگیری اخبار و اطلاعات سیاسی بعدی می‌شود.

اگر این روابط و مشارکت ها به عنوان نتیجه عملکرد طنز سیاسی به‌وجود می‌آیند، تصور کنید پیامدهای احتمالی درگیری و مواجهات سیاسی برخواسته از بحث‌های کلاسی و فعالیت مدرسان چگونه خواهد بود. با آمیختن مسائل سیاسی، اقتصادی و تاریخی در مواد درسی ارائه شده در کلاس‌ها، مبحث خسته‌کننده‌ای همچون اصلاحات مربوط به تأمین مالی می‌تواند به‌ یک ‌باره معنا و تناوبی جهانی یابد. از طریق ادغام فعالیت‌های SuperPAC کلبر به دوره‌های علوم سیاسی، دانش‌آموزان می‌توانند با ریشه‌های «شخصیت‌ شرکتی»۲۸، پیامدهای ارتباط بین شخصیت شرکتی و متمم اول قانون اساسی، و همچنین سوالات گسترده‌ای در مورد نقش پول در سیاست آمریکا آشنا شوند.

باز هم، احتمال موفقیت چنین برنامه‌های آموزشی‌ای، از مکانیسم طنزآلودی منشعب می‌شود که در مرکز تفسیر کُلبر جای دارد. گذشته از جزئیات مربوط به درخواست‌های FEC و قوانین مربوط به امور مالی کمیپن‌ها، فرضیه اساسی کلبر معنایی دال بر این دارد که دانش‌آموزان احتمالاً مدت زیادی پس از پایان کلاس، آن را به یاد می‌آورند. این فرضیه در تقاطع دو واقعیت رقابتی قرار گرفته-است که کلبر به نمایش می‌گذارد. اول واقعیت کنونی ما است: فعالیت‌های مربوط به کمپین و معاملات مالی که تحت لوای قوانین فعلی کمپین‌ها مجاز است. واقعیت دوم، بینشی آلترناتیو از آنچه باید باشد (و در اینجا کلبر صرفاً از طریق دلالت‌ها عمل می‌کند، نه با دستورالعمل‌ها). آیا کُلبر می‌تواند با بهره‌‌گیری خلاقانه‌ از (c) (4)خود کمک‌های مالی شرکت‌ها را «مخفی» کند؟ آیا او می‌تواند روی نامزدها را در تبلیغاتی بگنجاند که با SuperPAC خود آن‌ها را تأمین می‌کند، و در عین حال مدعی شود که با آن کاندیدا «هم‌راستا» نیست؟ آیا او می‌تواند از این پشتوانه‌ی مالی استفاده کند تا به کاندیداها اتهاماتی مبتنی بر شخصیتشان وارد کند؟ چه نوع اقدامات دیگری ممکن است «قانونی» باشد اما در عین حال در قوانین فعلی مربوط به امور مالی کمپین‌ها، پتانسیل مسأله‌دارشدن داشته‌باشد؟ کمپین قانون مالیات فعلی به طور بالقوه مشکل ساز باشد؟ اینکه شرکت‌ها «مردم» هستند چه معنایی دارد؟ مزایا و معایب «شخصیت شرکتی» برای دموکراسی چیست؟ چنین سوالات انتقادی‌ای، منبعی غنی برای بحث کلاسی فراهم خواهند آورد، که با امکانات ارائه‌شده از طریق هنر اجرایی کُلبر تقویت می‌شود.

بحث

در فضاهای آموزشی فعلی که مدرسانْ تشویق به استفاده از داده‌های چند رسانه‌ای در ارائه‌هایشان می‌شوند، و تبدیل کلاس‌ها به نمایش‌های صوتی و تصویری پرجزئیات و ویژه، ادغام شوخی و طنز سیاسی تلویزیونی، مسیری وسوسه‌برانگیز برای طی کردن است. هرچند استفاده از چنین محتوایی در کلاس اغلب پاسخ‌های موثر مثبتی ایجاد می‌کند، اما سوالی که در انتخاب محتوا به مدرسان کمک می‌کند باید اینگونه باشد: «آیا این محتوا سبب افزایش توجه، ادراک و یادآوری مفاهیم اصلی این مبحث خواهد شد؟» برای پاسخ به این سؤال، مدرسان باید به شبه‌کارشناس‌هایی در زمینه‌ی روانشناسی طنز بدل شوند؛ باید به کالبدشکافی پیام بپردازند، عناصر ناسازگار آن را بگشایند و گزاره‌های اساسی آن را شناسایی کنند. اگر محتواهایی همچون برنامه‌ی کُلبِر یا استوارت به‌درستی استفاده شوند، نه تنها توجه به گزاره‌ی اساسی و یادآوری آن را افزایش می‌دهند، بلکه احتمالاً توجه و رفتارهای جستجوگرانه را در قبال اطلاعات و نیز بحث و مشارکت سیاسی افزایش خواهند داد. پس‌زمینه‌ای که توسط بحث‌های کلاسی و مواد آموزشی اضافه می‌شود، ظرفیت انجام بررسی‌های انتقادی، مناظره، و بازنگری درازمدت را بسیار بالا خواهد برد.

منبع: فصل دهم از «تدریس علوم سیاسی فراتر از کتاب؛ فیلم، متون و رسانه جدید در کلاس درس»، رابرت دبلیو گلاور و دانیل تاگلیارینا، انتشارات بلومبزری: ۲۰۱۳

۱. Irony

۲. Instructional Humor Processing Theory

۳. Wanzer

۴. Frymeir

۵. Irwin

۶. Banas

۷. Ziw

۸. Schmidt

۹. Strick

۱۰. Wyer

۱۱. Colins

۱۲. Kellaris

۱۳. Cline

۱۴. Coulson

۱۵. Lovett

۱۶. Williams

۱۷. Frame of Reference

۱۸. Dustin Griffin

۱۹. Asif Mandavi

۲۰. Noelle Nikpour

۲۱. Stephen Colbert

۲۲. در انتخابات آمریکا، کمک‌های مالی، به آنچه مردم عادی و سازمان‌های مردم‌نهاد (سازمان‌های غیردولتی یا NGOها، سندیکاهای کارگری و انجمن‌های محلی) به شکل مستقیم به ستادهای تبلیغاتی کمک می‌کنند، خلاصه نمی‌شود. در این کشور، افزایش کمک‌های مالی سرمایه‌داران بزرگ به تبلیغات انتخاباتی موجب شد تا در دهه‌ی ۷۰ میلادی قوانین سخت‌گیرانه‌ای در این ارتباط تصویب شوند و سقف کمک‌های مالی اشخاص و انجمن‌ها محدود شود. اما در سال ۲۰۱۰، یک گروه محافظه‌کار تندرو به نام «سیتیزن یونایتد» که به دنبال پخش آگهی‌های گران علیه هیلاری کلینتون بود، به این محدودیت‌ها اعتراض کرد و آن را نقض آزادی بیان خواند. قضات دادگاه عالی (یا دیوان عالی) ایالات متحده که در آن‌زمان اکثریتشان محافظه‌کار بودند، پنج به چهار، به نفع «ستیزن یونایتد» رأی دادند.​ استدلال قضات محافظه‌کار این بود که دولت نمی‌تواند با محدود کردن سازمان‌ها و شرکت‌های خصوصی در خرج کردن پولشان برای آگهی‌های تبلیغاتی، آزادی بیان آنها را محدود کند. اما در عین حال در همین حکم تأکید شد که این کمک‌های نامحدود نباید به دست ستادهای تبلیغاتی برسد و برای کمک‌های مالی به ستادهای تبلیغاتی کماکان باید محدودیت‌های سابق اعمال شوند. به بیان دیگر، یک شهروند آمریکایی می‌تواند به شکل غیرمستقیم و بدون هرگونه ارتباطی با ستاد تبلیغاتی یک نامزد، هر میزان که بخواهد برای تبلیغ به نفع او یا علیه رقبایش خرج کند. اما اگر می‌خواهد به شکل مستقیم به ستادی کمک کند باید سقف‌‌ را رعایت کند.کمک‌ها در قالب تشکیل سازمانی خصوصی به نام «کمیته‌ اقدام سیاسی – Political Action Committee» (به اختصار PAC یا پک) انجام می‌شوند. م.

۲۳. Karl Rove

۲۴. Secret Santa

۲۵. Trevor Potter

۲۶. Buddy Roemer

۲۷. Ellen Weintraub

۲۸. Corporate Personhood

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید