صدالبته، پرسش از حفظی بودن یا نبودن علوم انسانی، با پرسش از نحوهی خواندن و سنجش این رشته در ایران متفاوت است. پاسخ پرسش اول خیر و متأسفانه پاسخ پرسش دوم بله است. سنجش درس ریاضی با تست، مشکل چندانی برای نحوهی خواندن محتوای این درس به وجود نمیآورد؛ به هر حال در ریاضیات به دنبال حل مسئله هستیم و به جز قسمتهایی که نیاز به اثبات دارند، آنچنان فرقی نمیکند که پاسخ مسئله در چهار گزینه باشد یا نباشد، زیرا پاسخ مشخص است و تفسیرپذیر نیست. درسهایی هم در خود علوم انسانی هستند که مانند ریاضیات میتوانند بهصورت تستی سنجیده شوند. درس منطق هم مانند ریاضیات، در برخی مباحث، قواعد مشخصی دارد که ما را به سمت پاسخی مشخص هدایت میکند. فرقی ندارد آن جواب مشخص در یکی از چهار گزینهی پیش رویمان باشد یا نباشد. برخی از مسائل اقتصاد، قواعد و دستور زبان دروس عربی، فارسی و انگلیسی، و همینطور مبحث عروض در علوم و فنون ادبی نیز از این قاعده پیروی میکنند.
علاوه بر اینها، درس تاریخ هم میتواند با تست سنجیده شود. میتوان نام پایتخت کشورهای مختلف را در دورههای مختلف حفظ کرد و بی هیچ اختلافنظری پاسخ را در تست گذاشت. البته همچنان این پرسش مطرح است که اساساً چرا باید دانشآموز این اسامی را حفظ کند؟ به دانشآموز چه ربطی دارد که پایتخت شاه عباس صفوی تبریز بود یا اصفهان؟ شاید شخصی پاسخ دهد برای فهم بهتر دورهی صفوی و همچنین تحلیل آن دوره. میتوان پرسید که آیا نیاز به تحلیل آن دوره وجود دارد یا نه، اما این پرسش به بحث حاضر مرتبط نیست. اگر فرض کنیم که در دورهی حاضر نیاز به تحلیل آن دوره وجود دارد، باز هم سیستم آموزشی ما توانایی دانشآموز را در تحلیل آن دوره نمیسنجد؛ بلکه صرفاً مشخص میکند چه کسی توالی اتفاقات و نام اشخاص و مکانها را بهتر حفظ کرده است. این در حالی است که داشآموز حتی پس از امتحان،هرآنچه را حفظ کرده بود، فراموش خواهد کرد. درست است که گاهی ناچاریم برای مشخص کردن اینکه چه کسی مبحثی را خوانده و چه کسی نخوانده، از این نوع سنجش استفاده کنیم، اما مشکل زمانی ایجاد میشود که این نوع سنجش به تنها سنجش موجود بدل شود.
اگر ملاک ورود دانشآموزان به دانشگاههای «برتر» کشور، توانایی ذخیرهی اطلاعات است، کامپیوترها و تلفنهای همراه بهمراتب از مجموعهی تمام دانشآموزان کشور قویترند. معضل فراموشی پس از امتحان هم برایشان بیمعناست. دیگر در دورهی تکنولوژی چه نیازی به دانشآموز (یا به عبارتی حفظ کنندهی طوطیوار دانش) داریم؟ همان کامپیوترها را بنشانیم سر کلاسهایمان.
مسئلهی بالا اما در ارتباط با دروس بهاصطلاح حفظیتری همچون تاریخ بود. به نظر میرسد که فاجعهی سنجش تستی علوم انسانی در دروسی مانند جامعه شناسی، فلسفه و روانشناسی به مراتب دقیقتر نمایان میشود. این دروس با نظریات سروکار دارند. برداشتها از سخنان فلان فیلسوف، جامعهشناس، روانشناس یا روانکاو متفاوت است و بیشک برداشت طراح سوال در طرح تست و تعیین پاسخ صحیح برای آن تأثیرگذار است. این مسئله برای طراحی تست، مشکلات جدی ایحاد میکند. یکی از سادهترین راهکارها، حفظیسازی مبحث است. به این معنی که از دانشآموز بخواهیم که حفظ کند کدام معلول در کتاب، پس از کدام علت آمده است. یا اینکه کدام استدلال، زیر چه تیتری آورده شده است. البته مسئله این نیست که هیچ ارتباط معقولی بین علت و معلول یا استدلالهای آورده شده زیر یک تیتر خاص در کتابهای درسی وجود ندارد و دانشآموز صرفاً ناچار است همه چیز را حفظ کند. اتفاقاً در بسیاری از موارد، ارتباط نسبتاً معقولی وجود دارد. اما دانشآموز قرار نیست کاری به رابطهی معقول (و گاهی غیرمعقول) علت و معلولهای آورده شده در کتاب و همچنین تستهای طرحشده براساس آنها داشته باشد. قرار است آنقدر رابطهها و جملات علت و معلولی را کنار هم دیده باشد که سر جلسهی کنکور، اصلاً فکر نکند و تنها پاسخ صحیح را بر اساس آنچه بارها دیده است، انتخاب کند. مثلاً:
- «احساس رضایت و پشیمانی»، «دریافت پاداشهای وصفنشدنی»، و «مسئولیتپذیری»، به ترتیب حاکی از کدام موضوعات است؟
۱. شواهدی بر وجود اختیار- شواهدی بر وجود اختیار- از میوههای درخت اخلاص
۲. شواهدی بر وجود اختیار – از میوههای درخت اخلاص – شواهدی بر وجود اختیار
۳. از میوههای درخت اخلاص – شواهدی بر وجود اختیار – از میوههای درخت اخلاص
۴. از میوههای درخت اخلاص – از میوههای درخت اخلاص – شواهدی بر وجود اختیار[۱]
اگر این سوال را در نظر گرفته و بدون خواندن کتاب آن را تحلیل کنیم، «دریافت پاداشهای وصف نشدنی» نمیتواند هم استدلالی دربارهی «میوههای درخت اخلاص» یا به عبارتی نتایج اخلاص باشد و هم شاهدی بر وجود اختیار؟ به نظر میرسد دانشآموز فقط باید حفظ کند که مؤلف کدام یک از این استدلالها را زیر کدام سرتیتر آورده است. اما او با این کار دقیقاً چه چیزی یاد میگیرد؟
راهکار دیگر این است که پاسخ نادرست را طوری در گزینهها قرار دهیم که فهم عرفی در نگاه اول حکم به رد آن بدهد. به این معنا که پاسخ نادرست به حدی آشکار باشد که هر شخصی تست را بخواند، متوجه گزینهی صحیح بشود. مثلاً:
- عبارت زیر، به ترتیب با کدام مورد مرتبط است؟
۰ بیشترین فراموشی در ساعات اولیه بعد از یادگیری صورت میگیرد.
. ناتوانی در یادآوری و بازشناسی اطلاعاتی که قبلاً وارد حافظه شده است.
. حفظ کردن آیهای از قرآن و جا انداختن برخی کلمات به هنگام یادآوری آن
. شاخ و برگ دادن غیرواقعی در تعریف از یک صحنه تصادف
۱. نظریهی ابینگهوس – فراموشی – حذف کردن – اضافه کردن
۲. فراموشی – نظریهی ابینگهوس – اضافه کردن – حذف کردن
۳. حذف کردن – فراموشی – نظریهی ابینگهوس – اضافه کردن
۴. اضافه کردن – نظریهی ابینگهوس – حذف کردن – فراموشی[۲]
واضح است دو گزارهی «بیشترین فراموشی در ساعات اولیه بعد از یادگیری صورت میگیرد.» و «حفظ کردن آیهای از قرآن و جا انداختن برخی کلمات به هنگام یادآوری آن» نمیتوانند ارتباطی با «اضافه کردن» داشته باشند.
هدف از طرح چنین سوالاتی چیست؟ چه چیزی قرار است سنجیده شود؟ اگر تستی طراحی کردهایم که نادرستی گزینه به این اندازه بدیهی است، اصلا چرا تست را طرح کردهایم؟ مگر در علوم انسانی به دنبال مرور بدیهیاتی هستیم که همه بر آن توافق دارند؟ اگر هدف چنین چیزی است، چرا علوم انسانی بخوانیم؟
یکی از دروسی که بیش از سایر دروس، از قاعدهی سنجش حفظی خارج میشود، درس فلسفه است. به عنوان مثال:
- کدام مورد را میتوان پرسشی فلسفی دانست؟
۱. فلسفه چگونه دانشی است؟
۲. فلسفهی خواندن نماز چیست؟
۳. زندگی کردن چه فایدهای دارد؟
۴. آیا تفکر تابع قواعد خاصی است؟[۳]
این پرسش، پرسشی است که دانشآموز برای پاسخ به آن، نیازی به حفظ کردن کتاب ندارد و باید علاوه بر حفظیات، بر تحلیل خود تکیه کند.
پاسخ صحیح گزینه سوم در نظر گرفته شده است. به نظر میرسد طراح سوال پرسش چهارم را پرسشی مربوط به علم منطق در نظر گرفته است. اما سوال اینجاست که مگر «تابع قواعد خاصی بودن تفکر» پیشفرض علم منطق نیست؟ اگر به این سوال پاسخ منفی بدهیم که دیگر علم منطقی شکل نمیگیرد. علم منطق فرض میگیرد که تفکر دارای قواعدی است، سپس به دنبال آن قواعد میگردد. آیا زمانی که از پیشفرض یک علم میپرسیم، همچنان در قلمرو همان علم هستیم؟ شاید این پرسش، خود محل مناقشه باشد.
در رابطه با گزینهی اول، به چه علت پرسش «فلسفه چگونه دانشی است» نمیتواند پرسشی فلسفی باشد؟ منظور از «چگونه دانشی بودن» در اینجا مبهم است و فضا را برای برداشتهای مختلف باز میگذارد. آیا پرسش، چیستی موضوع این علم است؟ در این صورت، «موضوع فلسفه چیست» خود نمیتواند پرسشی فلسفی باشد؟ یا منظور روش آن است؟ هدف طراح سوال از طرح گزینهای تا این حد مبهم چیست؟
این تنها نمونهای از اختلافنظرها دربارهی تستهای این درس است. نکتهی جالب اینجاست که اگر در سایت قلمچی، پاسخنامهی پیشنهادی استادها برای درس فلسفه و منطق کنکور را نگاه کنیم، میبینیم که اتفاق نظر چندانی در مقایسه با درسی همچون ریاضی، وجود ندارد. شاید از این موضوع بتوان نتیجه گرفت که این درس و دروس مشابه را نمیتوان بهراحتی مثل فیزیک، ریاضیات، زیستشناسی و شیمی در قالب تست درآورد.
تمامی این نقدها، مربوط به «نحوهی سنجش علوم انسانی» است و سخنی از محتوای کتابها به میان نیامده که آن نیز داستان غمانگیز دیگری دارد.
چرا در دبیرستانهایمان از دانشآموزان نمیخواهیم که بنویسند؟ مگر اندیشمندان بزرگ علومانسانی با تست زدن به جایگاه علمیشان دست یافتند؟ ابنسینا، ملاصدرا، کانت، هگل و هزاران اندیشمند بزرگ دیگر، با مکتوب کردن ایدههایشان به این جایگاه دست یافتند نه با تست زدن. چقدر روی پرورش این توانایی در دبیرستانهایمان سرمایهگذاری میشود؟
پاسخ این پرسش اما، شاید چندان دور از ذهن نباشد. زمانی که یک استاد برای خواندن متن دانشآموز صرف میکند چقدر است؟ زمانیکه دستگاه برای چک کردن پاسخنامهی تستی میگذارد چقدر است؟ اصلاً آیا ممکن است با نوشتن، بیش از سیصدهزار داوطلب علومانسانی را، مانند کنکور، رتبهبندی کرد؟
به نظر میرسد در رابطه با نحوهی سنجش و خواندهشدن علوم انسانی در دبیرستانها، نیاز به اصلاحات جدی وجود دارد. این سنجش کلان، بیشتر در سنجش میزان تلاش دانشآموزان موفق عمل میکند. اما به چه بهایی؟ به بهای از دست رفتن تفکر انتقادی؟ به بهای از بین بردن توانایی پرسش کردن و نقد کردن؟
«از حمید قنبری برای بازبینی این متن ممنونیم.»
[۱] کنکور انسانی ۹۹ داخل کشور نظام جدید، سوال ۶۷
[۲] کنکور انسانی ۱۴۰۱ داخل کشور، سوال ۲۶۵
[۳] کنکور ۱۴۰۰ داخل کشور نظام جدید، سوال ۲۲۴