مصاحبهای از یک میکروبیولوژیست در رسانهها مورد توجه قرار گرفته است. او با لحنی تقریبا آمیخته به بغض میگوید: شما به یک فوتبالیست ماهی ۱ میلیون یورو حقوق میدهید و یک دانشمند میکروبیولوژیست ۱۸۰۰ یورو. حالا بروید سراغ همان رونالدو و مسی تا برایتان واکسن کرونا را درست کنند. اما ثروتمندان دنیا که کرور کرور پول بابت شهرتشان در ورزش حرفهای یا سینما پول درمیآورند کجا هستند؟ خبر اینکه فلان بازیکن فوتبال جزیره خریده و دست زن و بچهاش را گرفته و رفته آنجا تا وخامت اوضاع بخوابد را شنیدهاید؟ این را بگذارید کنار پرستارهایی که شیفتهای بسیار طولانی با امکانات حداقلی در بیمارستانها در سراسر جهان کار میکنند. راستی حالا که همه در اروپا و دیگر کشورها قرار است خانه بمانند و از خانه کار کنند، رانندههای اتوبوس و متروهای شهری هم در خانه میمانند؟ رفتگرها چطور؟ پیکهای موتوری؟ نامهبرها؟
این تصاویر را که کنار هم میگذارم یاد یک تجربه ناخوشایند تدریسم میافتم. من هر سال ذیل ایده عدالت اجتماعی، یا بررسی انتقادی رسانهها یا فرهنگ سلبریتی (و در اصل ترکیبی از هر سه) طرح درسهایی مینوشتم تا بچهها را به تفکر انتقادی درباره توزیع درآمد در جهان دعوت کنم. درسهایی با این مضمون، در یک مدرسه خصوصی درسهای طاقتفرسایی هستند چون قویترین کلیشههای ذهنی بچهها را به مبارزه میطلبند. سال اول برایم شوکهکننده بود و یادم هست که با چه خستگی و ناامیدیای به خانه برمیگشتم و نوشتههای بچهها را میخواندم. سالهای بعدی آمادهتر بودم و به خودم امید میدادم که شاید بعدها دوباره به این بحث فکر کنند و موضعگیری انتقادیتری بگیرند.
طرح درس کذایی این بود: ابتدا برای بچهها ویدئوی کسی را میگذاشتم که با صدایی شبیه به یک خواننده معروف، برای فروختن جورابهایش آوازی با همان مضمون میخواند. بعد ویدئویی از وضعیت زندگی یک بازیکن ثروتمند یا یک خواننده. از بچهها میخواستم نظرشان را درباره این دو ویدئو بگویند. جوابها همیشه شوکهکننده بود. یادم است یکبار یکی از بچهها گفت باید این جورابفروش را پیدا کرد و تنبیه کرد چون بیاجازه از فلان خواننده، تبلیغ جورابهایش را میکند. به نظرم همیشه عجیب بود که ناچاری این دستفروش برایشان محلی از اعراب نداشت. یعنی اصلا شاید به ذهنشان هم نمیرسید. از طرف دیگر با اشتیاق و شور دفاع میکردند که بله مثلا بازیگر بودن خیلی کار سختی است و فلان بازیگر برای فلان نقش ۲۰ کیلو وزن کم کرده، یا فلان فوتبالیست گفته من هیچ وقت سرخکردنی نمیخورم و اینها سخت است و باید هم پول زیاد بگیرند. وقتی درآمد شغلهای معمولی در جامعه مثلا معلمی، پرستاری، پزشکی، رفتگری و غیره را با درآمد بازیگرها و بازیکنها مقایسه میکردم باز هم واکنششان این بود که خب بله، کار آنها سختتر است و شهرت استرس میآورد و باید خوب پول دربیاورند! در نهایت از ایشان میخواستم در نوشتهای بنویسند که آیا درآمد آدمها بر اساس شایستگی و لیاقت آنهاست؟ و جوابها به شکل مبسوطی بله بود. البته که مقصر بچهها نبودند. مقصر آن سیستمی است که همه چیز را در حالتی که هست، طبیعی، نرمال و همانطور که باید باشد، جا میزند. بازوی ایدئولوژیک این سیستم از طرح درسهای یک معلم البته قویتر است.
حالا با این مصاحبه که اتفاقا خیلی هم دستبهدست شده، به این فکر میکنم که کروناویروس به خیلیها دارد این امکان را میدهد تا طبیعی بودن این سیستم ستمگر جهانی را به چالش بکشند و داد بزنند که هیچ کدام از اینها طبیعی نیست.