پایه نهم – مدرسه زیاد محیط جالبی برای ما دانشآموزان نیست. جالبترین و هیجانانگیزترین چیزی که توی مدرسه وجود دارد، دوستان آدم هستند. چون ناظمها و مشاورها بد و بدتر دارند. زیاد اعتماد کردن و تحمل آنها کار راحتی نیست. چون در واقع همه آنها به دنبال عیبجویی و دخالت در امور شخصی دانشآموز هستند. یا روی عادتها و ظاهر و اخلاق و طرز زندگی کردنت عیب میگذارند و سعی میکنند آنطور که خودشان میخواهند تغییرت دهند و یا سعی میکنند در روابطت با دوستان و خانواده و به طور خلاصه هر جنبندهای دخالت کرده و راجع بهش اظهار نظر کنند. که البته، نظر مشاورها و ناظمها خیلی هم مهم و تاثیر گذار است که به نظر من بسیار ظالمانس که نظر شخصی یک آدم تبدیل شود به معیاری برای ارزیابی و تصمیمگیری برای یک دانش آموز. در سادهترین مثال، اگه ناظمی از رابطه میان تو و دانش آموز دیگری به هر دلیلی خوشحال نباشه، شما دو نفر امکان ندارد توی یک کلاس قرار بگیرید، و مدام جلسه مشاوره با مضمون «از فلان دانش آموز دوری کن» برایت برگزار نکنند.
ما از الان توی مدرسه جاسوس بازی ناظمها و و مشاورها و حتی معلمها را میبینیم. زیرآبزنی و دروغ و دورویی رو میبینم و در مقابل کادر مدرسه از ما توقع دارند نسبت به مدرسه صادق باشیم و به آنها که به همکار خود رحم نمیکنند اعتماد کنیم. آنها حتی نمیخواهند میان ما اتحاد به وجود بیاد و ما برخلاف آنها هوای هم را داشته و صرفا به فکر منافع شخصی خود نباشیم. واقعا به نظر من این ارزشها خیلی مهمتر از پر کردن یک کاغذ تعهدنامه و جلسهای با خانواده هستند.
البته مدرسه من به شخصه در موارد درسی سعی دارد خیلی با بچهها همکاری داشته و با آنها راه بیاید. در اصل هدفشان این است در اداره مدرسه نظر ما دانشآموزان هم در نظر گرفته شود و در بعضی حوزهها رضایت کاملی از مدرسه داشته باشیم که به نظر من تقریبا در این امر موفق هستند. ولی در مقابل، نوجوانان در رده سنی من، از هر موضوع کوچک برای خود مشکل میسازند و بسیار نیازمند حمایت هستند. مدرسه من هم بیتوجه به این امر، هر کار کم اهمیت دانشآموزان را تبدیل به مشکلی جدی میکند. واقعا این که یک بچه دستنبد به دست کند یا زنگهای تفریح بخواهد توی کلاس بماند یا بند کفشهایش رنگی باشند مسائل مهمی نیستند. مدرسه حق شادی و آزادی را به دانشآموزان نمیدهد و در خصوص دختران، بسیار تلاش میکنند کلیشههای جامعه را به ما تحمیل کنند. مانند «بلند نخند دختر خانوم آروم میخنده» یا «سویشرت گشاد نپوش مثل پسرها میشی»، «مثل خانمها راه برو» و غیره.
ما از الان توی مدرسه جاسوسبازی ناظمها و مشاورها و حتی معلمها را میبینیم. زیرآبزنی و دروغ و دورویی رو میبینم و در مقابل کادر مدرسه از ما توقع دارند نسبت به مدرسه صادق باشیم و به آنها که به همکار خود رحم نمیکنند اعتماد کنیم.
در کنار مدرسه، آموزش و پرورش هم با بچهها سازگار نیست. همه جای دنیا قبل از دانشگاه راحت است ولی فارغالتحصیل شدن بخش سخت ماجرا است. در ایران دقیقا برعکس است. در راهنمایی و دبیرستان ما ۲ ساعت باید بی وقفه سر کلاس درس بنشینیم و مطالب جدید بیاموزیم که بیش از توانایی ما دانش آموزان است. همچنین ما کوهی از کتابهای بیفایده با مطالب تکراری و به درد نخور داریم. کتابهای به درد بخور مانند ادبیات هم محتوایشان پوچ است. به جای آثار ادبی برجسته ایران و جهان که تعدادشان کم که نیست، بی انتها نیز هست، شعر «چون با ادب و تمیز باشی، پیش همه کس عزیز باشی» را برایمان تدارک دیده و نصف درسها نوشته مولفان خود کتاب است که اصلا از دانش ادبی بهرهای نبردهاند و در میان عناوین سر فصلها، همیشه نام «ادبیات انقلاب» و «سیرت پیامبران» میدرخشد. اگر همه درسها باید اشارهای به زندگی پیامبران و انقلاب داشته باشند و آمادگی دفاعی و اجتماعی و دینی به په کاری میآیند؟
نکته دیگر این است که، معلمها هم دلشان به حال دانشآموزان نسوخته و خود را در برابر آنها مسئول نمیدانند. آنها تربیتکننده نسل هستند ولی نه به آنها بهای کافی داده میشه و برخی نیز تاثیر زیاد خود روی دانشآموز را ندانسته و درک نمیکنند. برای همین هم کارشان را دوست نداشته و اجازهی هر رفتاری را به خود میدهند. اکثر تحصیلکردهها یک بعدی بوده و فقط به فکر دکترا گرفتن و پول در آوردن به هر قیمتی هستند. برای حل این موضوع، بعضی مدارس سخت تلاش میکنند دانشآموزانشان را چند بعدی بار بیاورند و به جز ریاضی و فیزیک جنبههای دیگر زندگی را نیز ارزشمند بشمارند، ولی تعداد این مدارس از انگشتهای دست کمتر است.
نکته دیگر این است که، معلمها هم دلشان به حال دانشآموزان نسوخته و خود را در برابر آنها مسئول نمیدانند. آنها تربیتکننده نسل هستند ولی نه به آنها بهای کافی داده میشه و برخی نیز تاثیر زیاد خود روی دانشآموز را ندانسته و درک نمیکنند. برای همین هم کارشان را دوست نداشته و اجازهی هر رفتاری را به خود میدهند.
در کل همه چیز دو طرفه است و نمیشود مدرسه را مقصر همه چیز دانست. ولی راه حل مشکلات ملاحظه مسئولان مدرسه و روشنفکرتر و فهمیدهتر بودن مولفان کتابهای آموزش پرورش و ایجاد تغییراتی در سیستم آموزشی است.