چیزی که انگیزه نوشتن چنین یادداشتی را به من داد این بود: مربی یکی از عمارتهای رنگارنگ فرهنگی-هنری که کلاسهای مختلفی برای کودکان در آن تشکیل میشود و مربیان طراز اول کشور هم برایش اسم و رسمی راه انداختهاند، برایم تعریف میکرد که مربیان آن آموزشگاه در ساعات پایانی روز کاری و بعد از برگشتن بچهها به خانه، موظفاند که مطالعه کنند. روزی یکی از مدیران که او را از دوربین مداربسته میپایید، به او تذکر میدهد که شما در زمان مطالعه حواست نبوده! چون پنج دقیقه روی یک صفحه متوقف شده بودی و پیش نمیرفتی، لابد داشتی به چیز دیگری فکر میکردی!
انگار کن رویارویی کار فرهنگی و کالای فرهنگی و استثمار در یک بنگاه آموزشی-فرهنگی، در ساعت مطالعه اجباری و تلقی مکانیکی از مطالعه یک مربی دون پایه. در حالیکه پیشروترین بستههای آموزشی خلاقیتمحور با رویکرد انسانگرا و … را برای کودک-مشتریان پولساز میپیچی، با مربیانت مثل بردههای بیحقوحقوق و بدون شئونات انسانی رفتار کنی. این رویه در برخورد خانوادهها با مربیان هم وجود دارد و از آنجاکه حق همیشه با «مشتری» است، هرگونه اعتراضی از جانب خانوادهها به مربیان گوشزد میشود. تاجاییکه ممکن است ترجیحات و تذکرات هر پدر و مادری (نه شورای اولیا و مربیان) عملکرد مربی را زیر سوال برده و در جهتگیری آن، تغییر ایجاد کند.
چند روز پیش، روز معلم بود و بازار تبریکها داغ. دیگر تعداد مربیان و معلمان حقالتدریس به قدری زیاد شده که تقریبا هر معلم و مربیای که اطرافمان می شناسیم و تبرکگفتنها به او را میشنویم، یک معلم حقالتدریسی است. بیش از همه میخواهم به مربیگری کودکان خردسال و آموزشهای پیش از مدرسه بپردازم که بازار مکارهای حول آن شکل گرفته است. گردانندگان این بازار هم موسسات هستند. عمارتهای رنگارنگی که نقش دلالی آموزشی را بر عهده دارند و با فرآهمآوردن ظرف پررنگ و لعابی، از مربیان و شاگردان پر میشوند.
از آنجاکه مربیگری مهدکودک جزو مشاغل با کمترین حقوقهاست، رفته رفته دارد از دسته مشاغل آموزشی به دسته مشاغل خدماتی (از آموزش به نگهداری) رانده میشود.
دراین میان، مربیگری کودک خردسال از همه بیمزد و مواجبتر است. از آنجاکه مربیگری مهدکودک جزو مشاغل با کمترین حقوقهاست، رفته رفته دارد از دسته مشاغل آموزشی به دسته مشاغل خدماتی (از آموزش به نگهداری) رانده میشود. مربیگری مهد کودک چون اشتغالی تقریبا بیمزد و مواجب و فاقد چارچوبهای معمول است، عرصه ورود به آن چندان تنگ نیست و خیلیها حداقل در برههای به آن مشغول شدهاند و بعد از چند سال رهایش کردهاند. وضعیت استخدامی و حقوقی این مربیان به شکلی است که غالبا موقت است، جزو مشاغل بیثبات به شمار میآید و زنان در آن مشغول به کار میشوند.
جالب است در این موسسات بیشتر از اینکه مراحل و ضوابطی برای جذب مربی و رعایت استانداردهای آموزشی وجود داشته باشد، مراحل و شرط و شروطی برای جذب کودک-مشتری وجود دارد (ملاکهایی همچونطبقه اجتماعی، محل سکونت، تحصیلات پدر و مادر، هوشسنجی بچهها و…). البته همه اینها بعد از غربالگری اصلی صورت میگیرد که همان شهریههای هنگفتی است که پای درصد بالایی از کودکان را از ورود به این موسسات و مهدکودکها کوتاه میکند.
اما مشکل این فضای آموزشی خصوصی چیست؟ این فضاها در فضای تبلیغاتی موجود و با داشتن امکانات و سرمایه مورد نیاز برای تبلیغات و ارائه مخاطبپسند، ناگفته و خود به خود به مرجعی برای تعیین نوع آموزش و محتوای آموزشی برای بچهها شدهاند. چطور است که هر روز و هر سال عنوان جدیدی در لیست کلاسهای کودک میبینیم؟ خلاقیت و نوآوری روزافزونی در تعریف نیازهای جدید برای کودکان وجود دارد و از طرفی بازار رقابت برای ارائه پکیجهای مهیجتر در رفع این نیازها نیز هر روز گرمتر میشود.
نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که یک سیستم آموزشی تنها معطوف به کودک نیست و تنها در نسبت با او تعریف نمی شود. ارتباط اجزای مختلف این سیستم است که آن را می سازد و رشد میدهد.
مراکز و موسساتی که ابتداییترین حقوق و شئونات انسانی در برخورد با کارکنان و مربیها در آنها رعایت نمیشود، به مراکز اصلی پرورش و آموزش کودکان تبدیل شده است و حالا که اصل اول مورد توجه قرار گرفتن و دیدهشدن، گرافیک و تصویر و ارائه است، به مرجع کار کودک و کعبه آمال مربیها تبدیل شدهاند.
نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که یک سیستم آموزشی تنها معطوف به کودک نیست و تنها در نسبت با او تعریف نمی شود. ارتباط اجزای مختلف این سیستم است که آن را می سازد و رشد میدهد. چرا کفه کودک روزبهروز سنگین تر از کفه مربی می شود؟ در موسسات و مدارس خصوصی معلم کمکم تنها به یکی از مخارج تبدیل می شود. نیرویی که باید تا جای ممکن کمتر رویش هزینه شود.
در جایی که به نظر میرسد [مطابق ادعادی خودشان] محتوای آموزشی هر روز با حساسیت بیشتری تولید میشود، موضوع طرح درسها از آموزش برابری نژادی و جنسیتی به بچه سه ساله تا تاریخ هنر معاصر را شامل میشود، در برخورد با بچهها حساسیت بسیار زیادی وجود دارد، در مراکزی که رویکرد انسانگرا و مانند آن را را در کار با بچه ها در پیش میگیرند، همچنان بهرهکشی از مربیان (مخصوصا مربیان بیاسم و رسم) دیده میشود. از حقوقهایی حتی زیر حقوق پایه وزارت کار -که خود مورد پرسش و اعتراض است- گرفته تا تحت نظر گرفتن بردههای مدرن خود زیر دوربینهای مداربسته برای ممانعت از زیر کار دررفتن و رویابافی در ساعات کاری.