مدرسه استاندارد: سطح علم بالاتر یا درصد بیشتر؟

مدرسه استاندارد:سطح علم بالاتر یا درصد بیشتر؟

پایه یازدهم – من از کلاس هفتم علاقه شدیدی به رشته انسانی داشتم و پارسال که باید انتخاب رشته می‌کردیم همه دوستانم گیج و کلافه بودند، چون یا نمی‌دانستند چه دوست دارند یا می‌دانستند اما پدر و مادرها مخالف بودند. اما من هم می‌دانستم چه دوست دارم هم پدر و مادرم انتخاب را به عهده خودم گذاشته بودند. تنها مشکلی که داشتم مدرسه بود. مدرسه بچه‌هایی که گرایش‌شان به تجربی و ریاضی بود را تشویق و بچه‌هایی مثل من که انسانی دوست داشتند را برایشان مشاوره خصوصی می‌گذاشت و سعی داشت که با آوردن دلایلی مانند «انسانی برای بچه‌های درس نخوان و تنبل است» و «دکتر و مهندس بودن درآمد بیشتری از مشاغل مربوط به انسانی دارد»، بچه‌ها را از انتخاب این رشته منصرف کند. در واقع مدرسه به جای آنکه فرهنگ و ادبیات را در جامعه ترویج دهد، بیشتر به فکر بالا بودن رتبه‌های تجربی و ریاضی در کنکور بود.

بعد از ماجرا های بسیار من و هفت دانش آموز دیگر سر کلاس انسانی نشستیم. «تحلیل کردن یکی از مهمترین عناصر این رشته است»: این جمله‌ای بود که همه ما در آن باور داشتیم؛ اما سال دهم کمترین کاری که در کلاس‌مان به آن پرداختیم تحلیل بود. بعضی از معلم‌ها بسیار سعی داشتند که این کار را عملی کنند، اما مدرسه اصرار بر این داشت که کل وقتمان را صرف حفظ کردن و تست زدن کنیم؛ فقط و فقط برای یک دلیل: کنکور.

مدرسه بچه‌هایی که گرایش‌شان به تجربی و ریاضی بود را تشویق و بچه‌هایی مثل من که انسانی دوست داشتند را برایشان مشاوره خصوصی می‌گذاشت و سعی داشت که با آوردن دلایلی مانند «انسانی برای بچه‌های درس نخوان و تنبل است» و «دکتر و مهندس بودن درآمد بیشتری از مشاغل مربوط به انسانی دارد»، بچه‌ها را از انتخاب این رشته منصرف کند.

وظیفه مدارس بالا بردن سطح علم بچه‌ها و آماده کردن آن‌ها برای جامعه و زندگی است؛ اما آمادگی برای چهار ساعت تست زدن تنها چیزی است که دانش آموزان مدارس مختلف در آن ماهر هستند. بچه‌ها نمی‌دانند چطور در جامعه زندگی کنند، نمی‌دانند چطور با نوسانات زندگی کنار بیایند، اطلاعات عمومی زیادی درباره ساده‌ترین موضوع در جهان اجتماعی ندارند، و این از نظر من ترسناک‌ترین اتفاقی است که می‌تواند بیفتد.

ما هشت نفر دانش‌آموز انسانی برای تغییر دادن این وضعیت بسیار تلاش کردیم. در ابتدای سال درباره این موضوع با مشاور درسی‌مان صحبت کردیم و تنها جوابی که ایشان برای ما داشت این بود که «حرفتان را می‌فهمم ولی چاره‌ای نیست همینی که هست». وقتی ما بحث را ادامه می‌دادیم صرفا فقط برای پایان دادن به بحث، درس نخواندن ما را بهانه می‌کرد و از مشاور پایه خواهش می‌کرد که بیاید سر کلاس تا ما را به خاطر درس نخواندن نصیحت کند. بنابراین ما تصمیم گرفتیم که با کمک معلم ادبیاتمان نامه‌ای به مدیر مدرسه بنویسیم و وضعیت را توضیح دهیم؛ اما با انجام این کار ما نه تنها جوابی نگرفتیم بلکه بیشتر «کنجکاو» شدیم. مشاور رشته‌مان از این کار بسیار عصبانی شد و وقتی دلیل عصبانیت را پرسیدیم گفت «چرا این مسئله را با من در میان نگذاشتید».

هیچ کاری در مدرسه با منطق انجام نمی‌شود و مسئولان صرفا برای منافع شخصی خود از جمله فشار آوردن به دانش‌آموزان برای کسب رتبه و تظاهر کردن دست به هر کاری که لازم باشد می‌زنند.

پاسخ دهید

لطفا نظر خود را بنویسید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید