کانال تلگرام صور ما – معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد: «۳۰ درصد از دانشآموزان تمامی مقاطع تحصیلی در حوزه سلامت روان از استانداردهای لازم برخوردار نیستند و یک درصد آنها، نیاز به خدمات اورژانسی در حوزهی آسیبهای روانی دارند.» هر چند، استانداردهای «ما”» که در «رؤیای زندگی» زندگی کردهایم با «آنها» که زندگی رؤیایی دارند، متفاوت است و آنچه در تمام این سالها از ماشین روانشناسی مثبتنگر بیرون ریخته، بازتولید منافعی برای سیستم حاکم است؛ استانداردهایی که وضعموجود را روتوش کند، تا این بدنه ریخته سرپا شود، اما در این بین، واقعیتی در کلاسها سالبهسال، سر و گردن بیشتری نشان میدهد؛ مفهوم «آینده» در بچهها رنگ باخته است!
اگر نسل ما -دهه شصت- در مقابل موضوعاتی چون «علم یا ثروت؟»، «میخواهی چهکاره شوی؟» یکجور حاضرجوابی داشت، اکثر دانشآموزانِ امروز، چشمانداز ندارند. آنها برنامهریزی را نمیفهمند و کمتر میتوانند به «فردا» فکر کنند. نظام توتالیتر در تمام این سالها، در کارِ تولید سوژهی بیتخیل و نومید بوده است؛ سوژهای که «حق» را نشناسد، «مطالبه» نداشته و در خط قصهای که برایش نوشته شده، سربهزیر و رام پیش رود. اگر روانشناسی میخواهد از منجلاب نهاد قدرت که آن را مسئول رواج خوشباشی و بیمسئلهبودن کرده، رها شود؛ باید از استانداردهای سیستمیشده تن بزند، بایستی به این مسئله بیاندیشد که چطور سوژه دستسازِ بیآینده را بهعنوان «محصول تمامیتخواهی» بفهمد و راههای بیرونزدن ازپیشنهادهها مسئلهاش شود.
مسئلهاش این باشد که مدام محتوای لاغر ادبیات در کتابهای درسی، مورد هجمه گفتمان رسمی قرار میگیرد و شاخههای برکشیده تخیل در انشاها، در موضوعنویسیهای سفارشی اخته میشود. مسئلهاش این باشد که مسابقات کتابخوانی حتی در طرحهای جدیدی مانند «خوانش خلاق» به کتابهای مذهبی یا آشنایی با زندگینامهی شخصیتهای علمی معطوف است؛ مسئلهاش هَرَس شاخههای «شادی بهمثابه امر اجتماعی» باشد؛ جریانی که آنچه باقی میگذارد، تنهای در مراسمهای تقویم محزون ماست؛ بدنهای که چون دار، میانه میدان سرپا میشود و اندک نشاطِ مانده را آویزان میکند!
اگر روانشناسی قصد دارد از دانشآموزانِ امروز بگوید، پیش از آن بایستی سازوکار ایدئولوگ آموزشی را افشا کند؛ فرآیندی که در تمام دوران ابتدایی؛ موسیقی و رقص، روزهای جهانی، جشنهای ملی، آیینهای جمعی، کار عملی و فعالیتهای گروهی را از نفس انداخته است.اگر از «بچههای گلخانهای» و «شادی آپارتمانی» دلنگران شدهاید، فقط برای یکبار محتوای آموزشی را ورق بزنید و دانشآموز را در میانه میدان خون و جنگ فهم کنید! ارزشهایی که در طول دوران ابتدایی برای دانشآموز ایرانی ساخته میشود، جز در درک یک فضای ترسناک و تاریک که مدام باید در آن حالت دفاعی و پاسداری از چیزی را داشت، چگونه قابل ارزشگذاریست؟
گفتمان رسمی که همواره تلاش میکند حضور تکگویانهای داشته باشد، به بچهها جز ابزاری در خدمت اهداف تعریفشده نگاه نمیکند. اگر روانشناسی درصدد کنشگریست، بایستی خود از این گفتمان و بازتولید آن در مدارس رهایی یابد. مسأله اصلی این است که ساختارهای زیربنایی در مدارس، شادی را بیش از همه بهعنوان مقولهای سیاسی تعریف میکند و دانشآموزان باید با دلالتهای ایدئولوژیک بخندند!
مسئله، «نگاه مصرفی» به وزارتخانه است که وظیفه آموزشوپرورش را تولید سوژه تابع و قابل پیشبینی میداند؛ توابع مرکزی که به اصول بنیادین چسبیده و مهرههای پاسدار ارزشهای آن باشند. در عریانکردن همین واقعیت است که دلنگرانی برای سلامت روانی دانشآموزان مفهوم میگیرد. در غیاب این نگاه، روانشناسی مثبتنگر جز حافظ وضعموجود نخواهد بود؛ بلندگوی نهاد قدرت که واقعیت را تحریف میکند و محتوای اخته و بیدردسری برای گفتوگو میخواهد.